اصطلاح شناسى در کتابهاى فقهى

اصطلاح شناسى در کتابهاى فقهى
محمد حسن ربانى

شیخ انصارى (۱۲۸۱هـ.ق.) در کتاب خیارات مى نویسد:
(مسأله: المشهور اختصاص هذا الخیار بالمشترى. حکى عن الشیخین والصدوقین والاسکافى وابن حمزه والشامیّین الخمسه والحلییّن الستّه ومعظم المتأخرین.)[۱]
بین فقیهان مشهور است که خیار حیوان, ویژه مشترى است. این فتوا از شیخ طوسى و مفید و دو صدوق: پدر و پسر و ابن جنید اسکافى و ابن حمزه و شامیهاى پنجگانه و حلّیهاى ششگانه و نیز بیش تر پسینیان (متأخرین) نقل شده است.
شرح این فراز از سخن شیخ, مى طلبد تا به گونه اى دقیق, واژگانى که وى به کار گرفته, روشن شود. چنین عبارتها و فرازهایى در کتابهاى فقهى بسیار مى توان دید و در دیگر کتابها, بمانند کتابهاى رجالى و… به گونه اى دیگر. به رمز نوشتن در نزد ارباب فن, معمول بوده است. از این روى بایسته است بر طالب علمان که آنچه به رمز در نوشته هاى محدثان, فقیهان و اهل رجال آمده بدانند, تا به مراد آنان پى برند و در شرح سخن آنان در نمانند.
ما در این نوشتار در پى شناسایى و کالبد شکافى رمزهاى به کار برده شده و اصطلاح شناسى در آثار فقهى فقیهان بزرگ هستیم.

 

تاریخ رمزگویی در آثار فقهی و حدیثی

پیش از آن که وارد اصل بحث شویم, مقدمه اى درباره تاریخ رمزگویى در آثار بزرگان فقه و حدیث و… مى نگاریم, به امید آن که مفید افتد.
۱- محدثان در سلسله اسناد روایات, براى این که سخن به درازا نکشد و ملال آور نباشد و از حجم اثر کاسته شود, به رمز مى نوشته و مراد خود را مى نمایانده اند. از جمله:
الف. علامه محیى الدین ابو زکریا یحیى بن شرف (۶۳۱ ـ ۶۷۶) در مقدمه المنهاج مى نویسد: حدّثناـ ثنا وأخبرنا ـ أنا[۲]
ب. محدثان شیعى نیز سند را گزیده کرده و با آوردن نام صاحب اثر, سلسله راویان بین خود و صاحب اثر را در کتاب مشیخه آورده اند. این کار را تعلیق گویند و این گونه حدیثها را معلّق.
شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.) مى نویسد:
(اگر طریق محدث به صاحب کتاب در مشیخه ذکر شده باشد, آن روایت مسنده خواهد بود.)
محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.) در کافى, تمام سند را ذکر کرده و شاید یکى از برجستگیها و امتیازهاى کتاب کافى که سبب شده بر دیگر کتابهاى حدیثى پیش بیفتد و آن را اضبط کتابهاى حدیث بنامند, همین نکته باشد. مرسله هاى کلینى نسبت به مسندهاى او, بسیار اندک است. ولى طوسى و صدوق در سه کتاب خود تهذیب الاحکام والاستبصار و من لایحضره الفقیه, از گونه تعلیق استفاده برده اند.
ج. رمزگویى در نام کتابها. جلال الدین سیوطى (۹۱۱هـ.ق.) در جامع الصغیر و جامع الاحادیث, نام کتابها را با رمز بیان کرده است. مستشرقان نیز در تدوین معجم احادیث نبوى از این روش بهره گرفته و محمد فؤاد عبدالباقى و نویسندگان مسند الجامع از آنان پیروى کرده اند.
از عالمان شیعى, علاّمه محمد باقر مجلسى (۱۱۱۱هـ.ق.) در بحارالانوار از این روش استفاده کرده است.
د. علماى رجالى دوره پسین (متأخر) نیز به رمز, مراد خود را بیان کرده اند. تقى الدین ابن داود حلى (زنده در ۷۰۷هـ.ق.) در کتاب رجالى خود, از روش رمز بهره برده است.
او در علم رجال, شاگرد احمد بن طاووس حلى (۶۷۳هـ.ق.) و در علم فقه, شاگرد نجم الدین جعفر بن الحسن حلّى هذلى (۶۷۵هـ.ق.) است. ابن داود حلّى و علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلّى (۷۲۶هـ.ق.) هر دو در علم رجال, از استاد احمد بن طاووس حلّى, اثر پذیرفته اند; از این روى در گونه نگارش, بین رجال ابن داود و علاّمه حلّى در بسیارى از زمینه ها و جهتها, همانندى وجود دارد, همان گونه که فرقهاى گوناگونى نیز پیداست; از آن جمله رمزگویى ابن داود است. او خود مدّعى است, نخستین کسى است که در رجال, به رمز مراد خود را بیان کرده است. علماى رجالى پس از او, همچون ابوعلى محمد بن اسماعیل حائرى (۱۲۱۶هـ.ق.) در منتهى المقال از او پیروى کرده اند[۳]
مولى عنایت اللّه قهپایى در مجمع الرجال و محقق اردبیلى در جامع الرواه نیز این روش را داشته اند.
شمارى نیز این سبک را نپسندیده اند, زیرا به دید اینان, بسیار باعث اجمال و سوء برداشت مى شود. علاّمه ملاّ احمد اردبیلى (۹۹۳هـ.ق.) در مجمع الفایده والبرهان بر این باور است, که اشاره به کتابها, اجمال و سردرگمى مى آورد.

 

رمزگویى در کتابهاى فقهى

۴- رمزگویى در کتابهاى فقهى: فقیهان در کتابهاى خود, در دو مورد از رمز استفاده کرده اند:
۱- اسامى کتابها.
۲- اسامى فقیهان.
مورد نخست, در کتابهاى دوره اى پس از ۱۰۰۰, مانند مستند الشیعه, نگاشته علاّمه نراقى بسیار وجود دارد.
اما در مورد دوم که اسامى فقیهان باشد, در کتابهاى پسینیان, رایج شد و فقیهانى همچون علاّمه حسن بن یوسف بن مطهر حلّى (۷۲۶هـ.ق.) در مقدمه منتهى المطلب و احمد بن فهد حلّى (۷۵۷ ـ ۸۴۱هـ.ق.) در مقدمه مهذّب البارع, به شرح آن پرداخته اند.
فاضل مقداد سیورى (۸۲۶هـ.ق.) در مقدمه کتاب تنقیح الرائع, پاره اى از اصطلاحات را شرح داده است[۴] این اصطلاحات در نسلهاى بعد در کتابهاى فقیهان, راه یافت. ملامحسن فیض کاشانى (۱۰۹۱هـ.ق.) در مفاتیح الشرایع به گونه اى گسترده اصطلاحات خاص را به کار گرفت[۵] بدان گونه که در ترتیب فقه نیز دگرگونى پدید آورد. مفاتیح الشرائع, به مدّت ۲۰۰ سال, در کانون توجه فقیهان قرار گرفت و شرحها و حاشیه هاى فراوانى بر آن نگاشته شد. مهم ترین شرح آن مصابیح الظلام, نوشته علاّمه محمد باقر وحید بهبهانى (۱۲۰۵هـ.ق.) مشهور به استاد کلّ است.

شرح اصطلاحات

شیخان, شیخین:۶

۱- محمد بن محمد بن نعمان, معروف به شیخ مفید (۱۴۱۳هـ.ق.) صاحب مقنعه.
۲- ابوجعفر محمد بن حسن طوسى, معروف به شیخ الطائفه (۴۶۰هـ.ق.) شارح مقنعه.

الصدوقان, الصدوقین:۷

۱- على بن بابویه القمى (۳۲۹هـ.ق.).
۲- محمد بن على بن بابویه القمى (۳۸۱هـ.ق.)
این دو, پدر و پسر هستند. پسر محدث است و پدر فقیه و صاحب فتوا.

القدیمان, القدیمین:۸

از این اصطلاح دو فقیه و مجتهد اصولى اراده مى شود, که در آغاز عصر غیبت کبرى مى زیسته اند:
۱- ابوعلى محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافى (۳۸۱هـ.ق.) استاد شیخ مفید و صاحب کتاب الأحمدى فى الفقه المحمدى.
او, فقه را براى نخستین بار وارد مرحله اجتهاد کرد; بدان جهت که به قیاس استناد جست; از این روى, مورد بى مهرى عالمان شیعه قرار گرفت و فتاواى او در دوره اول فقه طرد شد[۹]
۲- ابن أبى عقیل عمانى. او نیز از فقیهان صاحب نظر دوره آغازین غیبت کبرى است.
در آغاز دوره متأخران, فقیهان برجسته: محقق حلّى (۶۷۵هـ.ق.) شاگردش علاّمه حلّى (۷۲۶هـ.ق.) شهید اول (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.) و شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.) دیگر بار به فتاواى این دو مجتهد بزرگ توجه کردند; پس از آن که فتاواى آنان نزدیک به صد سال در غربت بود.
محقق حلّى در سرآغاز کتاب معتبر مى نگارد:
(نظر به این که فقهاى ما, رضوان اللّه علیهم, زیادند, و آثار بسیار دارند و نقل دیدگاههاى آنان ممکن نیست, من به سخن فقیهان نامور و برجسته, که فضل و تحقیق آنان شهرت دارد, بسنده کردم و از نوشتارهاى آنان به کتابهایى توجه کردم که اجتهاد آنان را نشان مى دهد. از قدماى زمان ائمه فتاواى فقیهان محدث, چونان حسن بن محبوب, احمد بن أبى نصر بزنطى, حسین بن سعید اهوازى, فضل بن شاذان نیشابورى, یونس بن عبدالرحمان و از فقیهان دوره پسین آنان محمد بن بابویه قمى, شیخ صدوق (۳۸۱هـ.ق.), محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.) را نقل کرده ام و از اصحاب فتوا و اجتهاد و نظر, به آراى: على بن بابویه قمى (۳۲۹هـ.ق.) و ابن جنید اسکافى (۳۸۱هـ.ق.) ابن ابى عقیل عمانى, شیخ مفید (۴۱۳ـ ۳۳۶هـ.ق.) سید مرتضى علم الهدى (۳۵۵ ـ ۴۳۶ هـ.ق.), شیخ طوسى (۳۸۵ ـ ۴۶۰هـ.ق.) توجه کردم و به نقل فتواهاى آنها پرداختم.)[۱۰]
این سرآغاز توجه دوباره به فتاواى مجتهدین گذشته یعنى ابن جنید اسکافى و ابن ابى عقیل عمانى بود و فتاوى آنان را از مهجورى به درآورد.

المتقدمین, المتقدمون:

مراد از این واژه فقهاى بزرگ شیعى هستند که از آغاز عصر غیبت کبرى تا عصر محقق حلّى مى زیسته اند; یعنى از دوره پدر شیخ صدوق على بن بابویه قمى (۳۲۹هـ.ق.) و محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.) تا زمانى که فقاهت به دست محقق حلّى (۶۷۵هـ.ق.) افتاد, دوره متقدمین و یا قدما گفته مى شود. بنابراین, شخصیتهاى فقهى حدیثى ذیل, از قدما به شمار مى آیند.
۱- على بن بابویه قمى (۳۲۹هـ.ق.)
۲- محمد بن یعقوب کلینى بغدادى (۳۲۸هـ.ق.)
۳- محمد بن على بن بابویه معروف به شیخ صدوق (۳۸۱هـ.ق.)
۴- احمد بن محمد بن جنید اسکافى (۳۸۱هـ.ق.)[۱۱]
۵- ابن ابى عقیل عمانى.
۶- محمد بن محمد بن نعمان, معروف به شیخ مفید (۴۱۳ ـ ۳۳۶هـ.ق.)
۷- سید مرتضى معروف به علم الهدى (۳۵۵ ـ ۴۳۶هـ.ق.)
۸- سید رضى (۳۹۵ ـ ۴۶۰هـ.ق.) گردآورنده نهج البلاغه[۱۲]
۹- ابوجعفر محمد بن حسن طوسى, معروف به شیخ الطائفه (۳۸۵ ـ ۴۶۰هـ.ق.).
و نیز پیروان شیخ طوسى, که پس از او, از مکتب فقهى او پیروى کرده اند, همچون:
۱۰- ابوعلى فرزند شیخ طوسى ملقب به مفید ثانى, صاحب أمالى.
۱۱- قاضى عبدالعزیز حلبى معروف ابن برّاج (۴۰۰ ـ ۴۸۱هـ.ق.) وى شاگرد سید مرتضى و شیخ طوسى بوده و شیخ طوسى وى را به بلاد شام, که وطنش بود فرستاده و مدت ۲۰ سال در طرابلس شام به قضاوت در بین مردم پرداخته است.
او, نویسنده مهذّب و جواهر الفقه است[۱۳]
۱۲- حمزه بن عبدالعزیز دیلمى, معروف به سلار دیلمى۱۴ در حدود ۴۴۸ تا ۴۶۳هـ.ق. در گذشته و از شاگردان بنام شیخ مفید و سید مرتضى بوده است. سلار معرب سالار است. کتاب او در فقه به نام مراسم است. سلار در طبقه شیخ طوسى است, نه از شاگردان او, با این حال, او را از پیروان شیخ طوسى قلمداد مى کنند و فقیهان, وى و عبدالعزیز بن برّاج و ابوالصلاح حلبى را از پیروان شیخ طوسى مى دانند. محقق حلّى در مقدمه معتبر از آن سه بزرگوار با عنوان: (الأتباع الثلاثه) یاد مى کند.
وى نخستین کسى است که به حرام بودنِ نماز جمعه فتوا داده است[۱۵]
۱۳- سید ابوالمکارم ابن زهره حلبى(۵۸۵هـ.ق.) در حدیث با یک واسطه از ابوعلى, پسر شیخ طوسى روایت مى کند و در فقه با چند واسطه از شیخ طوسى. کتاب معروف او در فقه و کلام و اصول با نام: غنیه النزوع معروف است. به تازگى این کتاب در سه جلد به چاپ رسیده است.
میرزا حسین نورى (۱۳۲۰هـ.ق.) در خاتمه مستدرک الوسایل مى نگارد:
(ابن زهره, کتاب نهایه شیخ طوسى را نزد ابوعلى حسن بن حسین, معروف به ابن الصاحب حلبى خوانده است, و او, کتاب نهایه را نزد ابوعبداللّه زینوآبادى در نجف, و او آن را نزد شیخ رشیدالدین على بن زیرک قمى و سید ابوهاشم حسینى و آن دو بزرگوار از شاگردان شیخ عبدالجبار رازى بوده و النهایه را بر او خوانده اند.)
بر این اساس, ابوالمکارم سید بن زهره, با چهار واسطه, شاگرد شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) بوده است. او در کتاب غنیه, بسیار ادعاى اجماع بر مسائل مى کند و در زمینه نقل اجماع در ردیف انتصار سید مرتضى و خلاف شیخ طوسى و تذکره الفقهاء علاّمه حلّى است, ولى شیخ انصارى (۱۲۸۱هـ.ق.) در بحث خیارات در مقام نقد اجماع او مى نویسد:
(بیش تر اجماعهاى ابن زهره از اجماعهاى سید مرتضى در انتصار است.)[۱۶]
او, در مقدمه غنیه بحثى در علم اصول آورده است[۱۷]
۱۴- ابن حمزه طوسى معروف به عمادالدین ابوجعفر محمد بن على طوسى[۱۸]. سال فوت او, روشن نیست. زوایاى زندگى او را نیز هاله اى از ابهامها فرا گرفته است. کتاب معروف او در فقه, الوسیله الى نیل الفضیله نام دارد. کتاب فتوایى و خالى از استدلال است و هفت ـ هشت بار واژه (الاحوط) در آن به کار رفته است. فتاواى او مورد توجه فقهاست.
۱۵- ابن شهر آشوب, معروف به محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى (۵۸۸هـ.ق.) صاحب کتاب مناقب. شهرت او, بیش تر, بویژه در چهارصد سال اخیر, به حدیث است; اما در تفسیر و فقه نیز جایگاه والایى داشته و فتاواى او مورد توجه فقها بوده و فاضل هندى در کشف اللثام به فتواهاى او اشاره کرده است.
۱۶- علاءالدین أبوالحسن على بن أبى الفضل حسن بن أبى مجد حلبى. او صاحب کتاب اشاره السبق الى معرفه الحق است, که در بیش تر کتابهاى فقهى پسینیان از آن به الاشاره یاد مى شود.
شیخ اسدالله تسترى در مقدّمه مقابیس الانوار مى نویسد:
(تاریخ تألیف نسخه الاشاره که نزد من موجود است, سال ۷۰۸ هجرى قمرى است.)[۱۹]
به هر حال, وى از قدماى اصحاب است, ولى سال فوت او به طور دقیق معلوم نیست.
۱۷- امین الدین ابوعلى فضیل بن طبرسى (۵۴۸ هـ.ق.)[۲۰] معروف به طبرسى است. طبرسى معرّب تفرشى و منسوب به تفرش است, نه طبرسى منسوب به طبرستان (مازندران فعلى); زیرا کلمه منسوب به طبرستان, یا طبرانى است, همان طور که محدث برجسته اهل سنت طبرانى (۲۶۰ ـ ۳۶۰هـ.ق.) صاحب المعجم الکبیر والمعجم الصغیر۲۱ به این اسم شهرت دارد و یا طبرى است, بدان گونه که ابوجعفر محمد بن جریر طبرى محدّث و مورّخ شهیر عامى مذهب و پدیدآورنده جامع البیان و تاریخ طبرى, به این لقب شهرت دارد.
به هر حال, طبرسى مفسر برجسته شیعه که در آغاز قرن ششم مى زیسته, در دانش تفسیر, در شیعه و سنى دگرگونى ژرفى پدید آورد. با این که وى در تفسیر شهرت دارد, ولى فقه او نیز قوى و از جایگاه والایى برخوردار است. نیمه اول قرن ششم, دوران طلایى تفسیر است. حدود شش تفسیر برجسته در بین شیعه و سنى, به زبان فارسى و عربى, با گرایش حدیثى و کلامى, از آثار به یادگار مانده از این دوران است:
۱- تفسیر روح الجنان ابوالفتوح رازى که آن را در رى نگاشت.
۲- تفسیر کشف الاسرار میبدى.
۳- تفسیر کشاف محمود بن عمر زمخشرى (۵۲۸هـ.ق.)
۴- تفسیر مجمع البیان ابوالفضل حسن بن على طبرسى (۵۴۸هـ.ق.).
۵- تفسیر معالم التنزیل علامه بغوى.
به هر حال, طبرسى از مشاهیر فقیهان و اصولیان است و آراى او در اصول و فقه شهرت به سزایى دارد. کتاب المؤتلف من المختلف از آثار فقهى اوست که خلاصه و فشرده کتاب خلاف شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) است. از آراى مشهور فقهى اصولى طبرسى مى توان به این موارد اشاره کرد:
جایز بودن به کار بردن لفظ در بیش تر از یک معنى[۲۲]
ـ حجت نبودن مفهوم وصف و شرط[۲۳]
ـ حجت نبودن خبر واحد[۲۴]
ـ شرط نبودن اتحاد فحل در حرام بودن رضاع[۲۵]
طبرسى, افزون بر مجمع البیان, دو تفسیر دیگر با عنوان جوامع الجامع والکاف الشاف از خود به یادگار گذاشته است.
۱۸- محمد بن ادریس حلى عجلى (۵۹۸هـ.ق.) اهل حلّه و عرب و جد مادرى او شیخ طوسى است.
او, پس از یک صد سال فتاوى شیخ را نقد کرد. کتاب او در فقه, سرائر نام دارد که در سه جلد به چاپ رسیده است.
در سال [۵۹۸], در ۵۵ سالگى در گذشته است. وى شاگرد سید ابوالمکارم ابن زهره است.
۱۹- قطب الدین راوندى (۵۷۳هـ.ق.) او نخستین کسى است که به شرح متون فقهى پرداخته است. از آغاز دوره غیبت کبرى, تا عصر ابى یوسف فاضل آبى یوسفى زنده در [۶۷۲], صاحب کشف الرموز و شاگرد محقق حلّى, کم تر کسى به شرح متون فقهى رو آورده, ولى راوندى با نگاشتن سه کتاب با عنوان شرح بر نهایه, گوى سبقت را از دیگران ربود. کتاب معروف او, در فقه, فقه القرآن نام دارد که در آن, آیات الاحکام را تفسیر کرده است[۲۶]

المتأخرون ـ المتأخرین:

این تعبیر در مقابل متقدّمان و متأخرى المتأخرین, به کار برده مى شود. اگر چه براى بیان این اصطلاحات حد و مرز دقیقى نیست, تا بگوییم این واژگان را در برابر آن واژگان برساخته اند, ولى به کار بردن این واژگان, به این گونه غلبه پیدا کرده است. از عصر محقق حلّى (۷۲۶هـ.ق.) به بعد, دوره متأخران آغاز مى شود; امّا پایان دوره زمانى متأخران, چه سالى است, به طور دقیق, روشن نشده, ولى بیش تر, پدیدآورندگان آثار فقهى را, تا عصر محقق اردبیلى (۹۹۳هـ.ق.) از متأخران مى شمارند; اگر چه گاهى در پاره اى تعبیرها دیده مى شود که فقهاى پس از دوره هزار هـ.ق. نیز در زمره متأخران آورده شده اند. در سالیان اخیر در استخراجهاى کتابهاى فقهى که محققان انجام مى دهند, نیز اضطراب شدیدى دیده مى شود; در مثل, فاضل هندى که پس از ۱۱۰۰ است و محدث بحرانى را در زمره متأخران استخراج مى کنند و گاهى اینان را در زمره متأخرى المتأخرین آورده اند. فقیهان متأخر, عبارتند از:
۱- ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن یحیى بن سعید حلّى (۶۷۵هـ.ق.) او در بین فقیهان شیعه به محقق حلّى معروف و مشهور است و هرگاه محقق مطلق نیز آورده مى شود, منصرف به اوست. روانى قلم و سبک جدید او در فقه و چیرگى او بر زوایاى فقه و فروع سازیهاى بسیار او باعث شد, تا دو کتاب فقهى او; یعنى مختصر النافع و شرائع الاسلام که اولى مختصرى از دومى است, مورد توجه فقیهان در رده هاى بعد قرار گیرد, و تا عصر حاضر شرحها و تعلیقه هاى فراوانى بر آنها نگاشته شود. شاید در میان کتابهاى فقهى به اندازه اى که این دو کتاب شرح و حاشیه دارد. کتابى نباشد, اگر چه کتابهاى علاّمه حلّى و شهید اول و در صد ساله اخیر عروه الوثقى نیز جایگاه بس ارجمندى را به خود اختصاص داده اند, ولى این شرحها به پایه شرحهاى آن دو کتاب نمى رسند.
مختصر النافع, نخستین بار, به وسیله خود نویسنده, با عنوان المعتبر فى شرح المختصر شرح شد. پس از او شاگردش, فاضل آبى, در زمان حیات استاد به شرح آن پرداخت و آن را کشف الرموز فى شرح المختصر النافع نامید. وى از استادش, به عنوان دام ظلّه یاد مى کند. فاضل آبى در سال ۶۷۲هـ.ق. نگارش شرح را به پایان رساند. سال فوت او به طور دقیق مشخص نیست.
سومین شرح مهم مختصر النافع, شرح فاضل مقداد سیورى (۸۲۵هـ.ق.) است با عنوان: التنقیح الرائع فى شرح المختصر النافع در چهار مجلد.
چهارمین شرح, المهذّب البارع, فى شرح المختصر النافع, نوشته احمد بن فهد حلّى (۸۴۵هـ.ق.) در پنج جلد است.
او شرح کوچک ترى نیز بر آن نگاشت, با عنوان المقتصد.
سید على طباطبایى (۱۲۳۱هـ.ق.) از شاگردان وحید بهبهانى نیز دو شرح بر مختصر دارد: ریاض المسائل که بسیار مبسوط است و الشرح الصغیر که در سه جلد به چاپ رسیده است.
در ۵۰ سال اخیر نیز, سید احمد خوانسارى (۱۴۰۵) شرحى بر آن با عنوان جامع المدارک در هفت جلد نگاشته است.
سید عبداللطیف کوه کمرى در مقدمه اى که بر التنقیح الرائع نگاشته, شرحها و حاشیه هاى مختصر را یاد کرده است.
شرائع الاسلام نیز, شرحها و حاشیه هاى فراوانى دارد. که مهم ترین آنها کتابهاى زیر است: مسالک الافهام, نوشته زین الدین جبعى عاملى (۹۶۵هـ.ق.) جواهر الکلام نوشته شیخ محمد حسن نجفى (۱۲۶۶هـ.ق.): غایه المرام فى شرح شرایع الاسلام, نوشته فاضل صیمرى۲۷; مصباح الفقیه, نوشته حاج آقا رضا همدانى: مطالع الانوار, نوشته علاّمه سید محمد باقر شفتى اصفهانى, معروف به حجهالاسلام (۱۲۶۰هـ.ق.); مدارک الاحکام, نوشته سید محمد موسوى عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.) و دهها شرح و حاشیه دیگر.
۲- حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلّى, معروف به علاّمه حلّى (۶۴۸ ـ ۷۲۶هـ.ق.) او شاگرد و خواهرزاده محقق حلّى است. کتابهاى او نیز مورد توجه فقها, در دوره هاى گوناگون قرار گرفته و شرحهاى فراوانى بر آنها نگاشته شده است. از او بیش از صد کتاب در دانشهاى گوناگون ضبط کرده اند و ایشان را باید از عالمان شگفت انگیز تاریخ اسلام به شمار آورد. کتابهاى قواعدالاحکام و ارشاد الأذهان و تبصره المتعلمین و مختلف الشیعه و تحریر الاحکام و تذکره الفقها, پنج اثر جاودانه فقهى است که از او به یادگار مانده.
۳- فخرالدین حلّى۲۸ فرزند علاّمه. از او با لقب امام فخرالدین و فخرالمحققین یاد مى شود. وى, در سال ۶۸۲ متولد شده و به سال ۷۷۱هـ.ق. از دنیا رخت بر بسته است. او, بسیار مورد توجه علاّمه حلّى بوده; از این روى, در آغاز قواعدالاحکام و بعضى کتابهاى دیگر از او به بزرگى یاد کرده است. وى شرحى بر قواعدالاحکام دارد, با عنوان ایضاح الفوائد فى شرح القواعد. معروف است که فخرالدین قبل از بلوغ, به درجه اجتهاد دست یافته است.
۴- سید عمید الدین الأعدجى (۶۸۱ ـ ۷۵۴هـ.ق.)[۲۹] خواهرزاده علاّمه حلّى و شاگرد اوست و تعلیقه اى بر قواعدالاحکام دارد, با عنوان کنزالفوائد فى حل مشکلات القواعد.
قواعد شرحهاى برجسته دیگرى نیز دارد, از آن جمله مفتاح الکرامه, نوشته سید محمد جواد عاملى (۱۲۲۸هـ.ق.) کشف اللثام نوشته فاضل هندى (۱۰۶۲ ـ ۱۱۳۷هـ.ق.), جامع المقاصد, نوشته محقق کرکى (۹۴۰هـ.ق.) ارشادالأذهان علاّمه هم, مورد توجه قرار گرفته و شرحها و حاشیه هاى بسیارى بر آن نگاشته شده است, مانند: غایهالمراد, نوشته شهید اول, مجمع الفائده والبرهان نوشته علاّمه ملا احمد اردبیلى (۹۹۳هـ.ق.) ذخیره المعاد, نوشته محقق سبزوارى (۱۰۹۱هـ.ق.).
۵- محمد بن مکى عاملى جزینى, معروف به شهید اول۳۰ (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.) وى, از شاگردان نامور فخرالمحققین, فرزند علاّمه است. زادگاه وى, جبل عامل از مناطق جنوب لبنان است. این منطقه از قدیمى ترین منطقه هاى شیعه نشین به شمار مى رود و عالمان برجسته اى از آن جا برخاسته اند. شهید اول, با فتواى فقیهى از فرقه مالکى و تایید فقیهى از فرقه شافعى به شهادت رسید.
او کتابهاى گوناگونى در فقه دارد. از جمله کتاب لمعه است که یک دوره فقه شیعه را در بردارد. این اثر بزرگ و ماندگار را آن شهید والا, در مدت هفت روز در زندان, به درخواست امیرعلى بن مؤید, امیر سربداران خراسان نگاشته است.
این اثر, به خامه زین الدین جبعى عاملى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.) از عالمان جبل عامل, شرح شده با عنوان: الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه.
شهید ثانى خواب مى بیند که سرنوشتى بسان شهید اول دارد. از آن دو بزرگوار با عنوان: الشهیدان و از کتاب لمعه و شرح آن, با عنوان لمعتین یاد مى شود. هر چند در محاورات عرفى طلبه ها, در این سالها هرگاه لمعتین گفته مى شود, مراد دو جلد روضه است.
از قرن هشتم به بعد, عصر شرح و بسط فقه شروع شد. غالب فقیهان ترجیح مى دادند تا دست از نگارش متن فقهى برداشته و به شرح و بسط متنهاى نگارش شده پیشین بپردازند. بر همین اساس پس از قرن هفتم و هشتم, کتابهاى سه فقیه بزرگوار: محقق حلّى (۶۷۵), علاّمه حلّى (۷۲۶) و شهید اول (۷۳۴ ـ۷۸۶هـ.ق.) بسیار مورد توجه فقیهان قرار گرفت.
۶- مقداد بن عبدالله معروف به فاضل مقداد (۸۲۶هـ.ق.) نیز شرحى بر مختصر النافع دارد, با عنوان التنقیح الرائع و کتابى در آیات الاحکام با عنوان کنزالعرفان. کتاب او را باید در زمینه شرح آیات الاحکام, بهترین کتاب نامید[۳۱] و به همین دلیل بسیار مورد توجه بوده است.
۷- جمال السالکین ابوالعباس احمد بن فهد حلّى اسدى[۳۲].
وى, در سال ۷۵۷ چشم به جهان گشوده و در سال ۸۴۱هـ.ق. رخت از جهان بر بسته است. وى, دو شرح بر مختصر النافع دارد: یکى مهذب البارع و دیگرى المقتصر که شهید مطهرى, از روى سهو, آن را شرح ارشاد الاذهان نامیده است[۳۳]
او اهل سیر و سلوک نیز بوده و عدهالداعى را در این موضوع نگاشته است.
۸- یحیى بن سعید حلّى (۶۰۱ ـ ۶۹۸ ـ ۶۹۰هـ.ق.) صاحب کتاب جامع للشرایع[۳۴] او نخستین فقیهى است که در بین عالمان شیعى موفق شد در موضوع قواعد فقهیه کتاب بنویسد. او کتابى با عنوان الاشباه و النظائر نگاشته که بعدها احمد بن فهد حلّى آن را شرح کرده است.
۹- شیخ على بن عبدالعالى کرکى (۹۴۵هـ.ق.) معروف به محقق ثانى و محقق کرکى. از او و شهید ثانى با عنوان المحقق و الشهید الثانیان یاد مى شود. او به دعوت علماى ایران, به ایران هجرت کرد و شیخ الاسلام گردید. هجرت محقق کرکى به همراه شمارى از عالمان جنوب لبنان به ایران, باعث شد, تا شیعه در ایران رواج یابد و ایرانیانى که سنى مذهب بودند, به مذهب تشیع بگروند. کتاب معروف او در فقه, جامع المقاصد است[۳۵]
۱۰- زین الدین جبعى عاملى۳۶ معروف به شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.) وى اهل جبل عامل است و مسافرتهاى فراوانى داشته و از استادان گوناگونى بهره برده است. وى, مدتى در جنوب لبنان پنج فقه تدریس مى کرده و شبها, براى گذران زندگى هیزم کشى مى کرده است!
روضه و مسالک الافهام و روض الجنان, از آثار اوست و مورد توجه عالمان بزرگ و حوزه هاى علمیه و کتاب روضه او, سالهاست که در حوزه هاى علمیه تدریس مى شود.
پس روشن شد که فقیهان از عصر محقق حلّى تا شهید ثانى را متأخران مى گویند و وقتى گفته مى شود: متأخرین این گونه فتوا داده اند, منظور فقهاى این دوره اند.

متأخرى, المتأخرین:

هرگاه متأخرى المتأخرین گفته مى شود, در آغاز آنها محقق برجسته و نامور ملااحمد اردبیلى (۹۳۳هـ.ق.) است. او, مکتب فقهى نوینى را بنیان نهاد و فتاواى جدیدى را ارائه داد. پیروان او در فقه بسیارند. در کتابهاى فقهى, از او و پیروان او با عنوان: (اردبیلى و اتباع او) یاد مى شود. او معاصر شاه عباس صفوى بوده و در حوزه نجف سکونت داشته است. سید محمد عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.) و شیخ حسن عاملى (۱۰۱۱هـ.ق.) از شاگردان و پیروان او به شمار مى آیند. مجمع الفایده والبرهان و زبدهالبیان در آیات الاحکام از نگاشته هاى اوست.
۲- ملاعبداللّه شوشترى (۱۰۲۱هـ.ق.) که در علم رجال استاد قهپائى بود. قهپائى در مجمع الرجال به مناسبت شرح قاعده اجماع (أجمعت العصابه على تصحیح مایصحّ عنهم) معناى آن را از استاد خود, ملا عبداللّه شوشترى نقل مى کند و به نظر مى آید که در این دوره, در معناى قاعده اجماع اختلاف رخ داده بوده و دو تفسیر براى آن ارائه شده که ایشان دیدگاه استاد خود را مطرح مى کند.
او مجموعه سخنان ابن غضائرى را از نوشته هاى استادش که از کتاب حل الاشکال احمد بن طاووس حلى (۶۷۳هـ.ق.) جمع آورى کرده بوده, در مجمع الرجال, با مقدمه خود استاد آورده است.
۳- ملاعبدالله یزدى, صاحب حاشیه تهذیب المنطق. وى شرحى بر قواعدالاحکام نیز دارد. در کتابهاى فقهى ندیدم که از فتاواى وى یاد شود.
۴- سید محمد عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.) شاگرد محقق اردبیلى, ولى در حدیث شناسى و علم رجال از محقق اردبیلى دقیق تر و سخت گیرتر است. او فقط به روایت صحیح اعلائى عمل مى کند و روایات حسنه و موثّقه را مردود مى شمارد; از این روى, بسیار مورد طعن محدث بحرانى (۱۱۸۶هـ.ق.) واقع شده است[۳۷]
۵- شیخ حسن عاملى (۱۰۱۹هـ.ق.) او با سید محمد عاملى همدرس بوده و هر دو از محضر محقق اردبیلى استفاده کرده اند. کتاب معالم الدین او معروف است. مقدمه اى در اصول دارد که در حوزه علمیه به عنوان کتاب درسى تدریس مى شود. به تازگى بخش فقه معالم نیز, در دو جلد چاپ شده است. شیخ حسن عاملى آرا و افکارى مانند سید محمد موسوى دارد; از این روى, محدث بحرانى با او نیز میانه خوبى ندارد.
۶- ملامحمد باقر معروف به محقق سبزوارى۳۸ (۱۰۹۰هـ.ق.) او اهل سبزوار و در اصفهان رشد کرده است. جامع معقول و منقول است. وى دو کتاب معروف در فقه دارد: کفایهالاحکام که دوره کامل فقه است و ذخیره المعاد فى شرح إرشادالأذهان. این کتاب شرح بخش عبادات; یعنى از طهارت تا آخر حج است. ذخیره المعاد بسیار ناظر به عبارات سید محمد عاملى در مدارک الاحکام است; از این روى, شمارى از آن, به شرح مدارک الاحکام تعبیر مى کنند. او بسیار از آراى سید محمد عاملى و محقق اردبیلى اثر پذیرفته است; بدین جهت او را از پیروان مکتب اردبیلى شمرده اند. هرگاه گفته مى شود اردبیلى و پیروان او, مراد سید محمد عاملى, شیخ حسن عاملى و محقق سبزوارى است.
۷- حاج آقا حسین خوانسارى۳۹ (۱۰۹۸هـ.ق.) وى, در مکتب اصفهان رشد یافته و جامع معقول و منقول بوده است. از او با عنوان استاد الکل فى الکل یاد مى شود. شرحى بر دروس شهید اول با عنوان مشارق الشموس دارد که بسیار مورد توجه فقها, بویژه صاحب جواهرالکلام است. او معاصر محقق سبزوارى بوده و حکایتها و لطیفه هاى بسیارى از آمد و شد آنان نقل شده است.
۸- جمال المحققین, معروف به آقاجمال خوانسارى (۱۱۲۵هـ.ق.) فرزند حاج آقا حسین خوانسارى. وى, مانند پدرش۴۰ حاشیه معروف بر روضه شهید ثانى دارد با عنوان: الحواشى على الروضه. فقهاى پس از او بویژه شیخ انصارى در کتابهاى خود به آراى او توجه دارند. او حاشیه اى نیز بر شفاى بوعلى دارد.
۹- بهاءالدین محمد بن حسن اصفهانى[۴۱], معروف به فاضل هندى (۱۰۶۲ ـ ۱۱۳۷هـ.ق.) وى, شرحى بر قواعدالاحکام علاّمه حلّى دارد, با عنوان کشف اللثام. وى در سال ۱۱۳۷هـ.ق. در گاه فتنه افغانان درگذشت.
۱۰- شیخ یوسف بحرانى (۱۱۸۶هـ.ق.)[۴۲] صاحب کتاب حدائق الناضره. حدائق جامع اقوال و روایات است و مورد توجه فقیهان. او اخبارى معتدل بوده و با وحید بهبهانى بحثهاى فراوانى داشته است.
به نظر مى آید تا سال ۱۲۰۰ را متأخرى المتأخرین مى نامند. بنابراین, از سال ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ را متأخرى المتأخرین نام نهاده اند. گاهى در پاره اى از نوشته ها دیده مى شود که حتى آرا و دیدگاههاى فقیهان پس از سال ۱۲۰۰هـ.ق. همچون: محمد باقر وحید بهبهانى (۱۲۰۵هـ.ق.) محمد مهدى بحرالعلوم (۱۲۱۲هـ.ق.) کاشف الغطاء (۱۲۲۸هـ.ق.) سید محمد جواد عاملى (۱۲۲۸هـ.ق.) سید على طباطبائى (۱۲۳۱هـ.ق.) ملامهدى نراقى (۱۲۰۹هـ.ق.) ملا احمد نراقى (۱۲۴۵هـ.ق.) و میرزا ابوالقاسم قمى (۱۱۵۲ ـ ۱۲۲۱هـ.ق.)[۴۳] که همه از فقهاى مکتب وحید بهبهانى استاد کل به شمار مى آیند, در محدوده آراى متأخرى المتأخرین مى شمارند و فقیهانى همچون محدث بحرانى (۱۱۸۶هـ.ق.) و فاضل هندى (۱۰۶۲ ـ ۱۱۳۷هـ.ق.) را در ردیف متأخران به شمار مى آورند.

الطبقه الأولى, الطبقه الثانیه والطبقه الثالثه:

مراد از طبقه اولى, همان متقدمان و از طبقه ثانیه متأخران و از طبقه ثالثه متأخرى المتأخرین است. علاّمه ملا احمد نراقى, در بحث عصیر عنبى نوشته است.
(والذى یظهر لى: انّ المشهور بین الطبقه الثالثه الطهاره, وبین الثانیه: النجاسه, وأما الأولى فالمصرّح منهم بالنجاسه اما قلیل او معدوم.)[۴۴]
آنچه ظاهر مى شود براى من آن است که مشهور بین طبقه سوم, طهارت عصیر عنبى است و بین طبقه دوم, نجاست است; اما در طبقه اول, کسانى که به روشنى حکم به نجاست داده اند, یا کم هستند یا کسى نیستند.

ابنا سعید:

مراد از دو پسر سعید, یکى محقق حلّى, شیخ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیى بن سعید حلّى (۶۷۵هـ.ق.) صاحب شرایع الاسلام و دیگرى یحیى بن سعید حلّى (۶۰۱ ـ ۶۸۹هـ.ق.) صاحب جامع للشرایع است:
شهید اول در کتاب غایهالمراد, از یحیى بن سعید و محقق حلّى به ابنا سعید تعبیر مى کند.

المحقق یا المحقق الاوّل:

هرگاه محقق به طور مطلق گفته مى شود, یا با قید اول مقید مى شود, مراد همان جعفر بن حسن حلّى (۶۷۵هـ.ق.) صاحب شرائع الاسلام است.

المحقق الثانى:

مراد على بن عبدالعالى, معروف به محقق کرکى (۹۴۰هـ.ق.) است او شارح قواعدالاحکام, با عنوان جامع المقاصد است. این کتاب در ۱۴ جلد به چاپ رسیده است.

الثلاثه:

مراد از این واژه, سه نفر هستند:
۱- شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (۴۱۳هـ.ق.)
۲- شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (۴۶۰هـ.ق.)
۳- شیخ صدوق محمد بن على بن بابویه (۳۸۱هـ.ق.)
جوامع أربعه

مراد چهار کتاب روایى حدیثى شیعه است, که گاهى از آنها با عنوان: جوامع روایى متقدمین یاد مى شود:
۱- کافى نوشته محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.).
۲- من لایحضره الفقیه, نوشته محمد بن على بن بابویه قمى (۳۸۱هـ.ق.).
۳- تهذیب الاحکام نوشته شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.).
۴- استبصار نوشته همو.
محمد بن ثلاثه متقدّمه
۱- محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.)
۲- محمد بن على بن بابویه قمى (۳۸۱هـ.ق.)
۳- محمد بن حسن طوسى (۴۶۰هـ.ق.) است.
محمد بن ثلاثه متأخره یا محمد بن ثلاثه اول
۱- محمد باقر مجلسى (۱۱۱۱هـ.ق.) صاحب بحارالانوار.
۲- محمد بن حسن الحر العاملى (۱۱۰۴هـ.ق.) صاحب وسایل الشیعه.
۳- محمد محسن فیض کاشانى (۱۰۹۱هـ.ق.) صاحب وافى.
جوامع روایى متقدمین

کافى, من لایحضره الفقیه, تهذیب الاحکام و استبصار.
تهذیبین یا کتابى الاخبار
مراد از هر دو تعبیر, کتاب تهذیب الاحکام واستبصار است; در مثل گفته مى شود: شیخ طوسى در تهذیبین یا کتابى الاخبار این گونه روایت کرده است.

اتباع الثلاثه:

محقق حلّى در مقدمه المعتبر از حمزه بن عبدالعزیز دیلمى, معروف به سلاّر دیلمى و عبدالعزیز بن برّاج وابوالصلاح حلبى به عنوان اتباع الثلاثه یاد مى کند. على الظاهر مقصود وى این است که این سه نفر, پیروان سه نفر دیگر: شیخ مفید, سید مرتضى و شیخ طوسى هستند و بدان جهت از آن بزرگواران به عنوان اتباع یاد مى شود. زیرا در فتاواى خود پیرو آن سه بزرگوار بوده و کم تر با آنان به مخالفت پرداخته اند[۴۵]

المفید وتلمیذه:

مراد از المفید, شیخ محمد بن محمد بن نعمان (۴۱۳هـ.ق.) و مراد از شاگردش حمزه بن عبدالعزیز دیلمى, معروف به سلاّر است. او در حدود ۴۴۸ تا ۴۶۳ هـ.ق. در خسروشاه تبریز, درگذشته است. کتاب معروف وى در فقه, مراسم نام دارد[۴۶]

المحقق و تلمیذه:

مراد از محقق جعفر بن حسن حلّى هذلى (۶۷۶هـ.ق.) است و مراد از شاگردش مؤلف کاشف الرموز, معروف به فاضل آبى, شارح مختصر النافع است.

المتأخر:

مراد محمد بن ادریس حلّى (۵۹۸هـ.ق.) صاحب کتاب سرائر است[۴۷] او پایان حلقه متقدمین شمرده مى شود. پس از او, با ظهور محقق حلّى دوره متأخرین شروع مى شود. او با گذشت صد سال از زمان شیخ طوسى و حکومت فتاواى او بر فقیهان, به این حکومت پایان داد. از او در کتابهاى فقهى, با عنوان حلّى و گاهى عجلّى و بسیارى از اوقات با عنوان المتأخر یاد مى شود. فاضل آبى در کشف الرموز, بسیار از محمد بن ادریس حلّى با عنوان المتأخر یاد مى کند.

السیّدان:

مراد از این واژه, سید مرتضى, معروف به علم الهدى (۳۵۵ ـ ۴۳۶هـ.ق.) استاد شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) و نیز سید ابوالمکارم ابن زهره حلبى (۵۱۱ ـ ۵۸۵هـ.ق.) صاحب کتاب غنیه النزوع است. و فتاواى ابوالمکارم مورد توجه فقها بوده است. شیخ انصارى (۱۲۸۱هـ.ق.) در بحث خیار حیوان مى نویسد:
(بسیارى از اجماعهاى کتاب غنیه النزوع, از کتاب انتصار سید مرتضى است.)

فاضلان:

مراد محقق حلّى جعفر بن حسن بن سعید (۶۷۵هـ.ق.) و علاّمه حسن بن یوسف بن مطهر حلّى (۷۲۶هـ.ق.) است.

الشیخ و اتباعه:

مراد از شیخ, شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) مراد از اتباع او شخصیتهایى هستند که پس از او تا عصر محمد بن ادریس حلّى (۵۹۸هـ.ق.) ظهور کرده اند; مانند: عبدالعزیز بن برّاج دیلمى, معروف به سلاّر دیلمى; ابوالمکارم سید بن زهره حلبى, صاحب غنیه النزوع (۵۱۱ ـ ۵۸۵هـ.ق.) عبدالعزیز بن براج حلبى (۴۰۰ ـ ۴۸۱هـ.ق.) صاحب مهذّب و جواهر الفقه, ابن حمزه عماد الدین طوسى صاحب الوسیله, صاحب الاشاره, ابوالحسن على بن الحسن بن أبى مجد حلبى. این بزرگان که فقیهان پس از دوره شیخ طوسى تا عصر ظهور محمد بن ادریس حلّى هستند, به عنوان پیروان شیخ طوسى و گاهى أتباع الثلاثه; یعنى پیروان شیخ طوسى, سید مرتضى و شیخ مفید, نام برده مى شوند. شهید ثانى در کتاب شریف الرعایه از جدّ خود ورّام بن ابى فراس نقل مى کند:
(پس از شیخ, مجتهدى که صاحب نظر باشد ظهور نکرده, تا عصر محمد بن ادریس حلّى (۵۹۸هـ.ق.) و فقهاى پس از دوره شیخ, گروهى مقلّد بوده اند.)[۴۸]

المحقق والشهید الثانیان:

مراد محقق کرکى صاحب جامع المقاصد (۹۴۰هـ.ق.) و شهید ثانى زین الدین جبعى عاملى (۹۶۵هـ.ق.) است[۴۹]

الأربعه:

مراد شیخ مفید (۴۱۳هـ.ق.) سیّد مرتضى (۳۵۵ ـ ۴۳۶هـ.ق.) شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) و علاوه بر آنها محمد بن على بن بابویه قمى, شیخ صدوق (۳۸۱هـ.ق.) است[۵۰]

سید بن طاووس:

محدث قمى, در کتاب الکنى والالقاب نوشته است:
(هرگاه در کتابهاى فقه و رجال, سید بن طاووس گفته مى شود. مراد احمد بن طاووس (۶۷۳هـ.ق.) حلّى استاد علامه حلّى (۷۲۶هـ.ق.) است.)
وهرگاه در کتابهاى حدیثى نوشته مى شود: سیّد بن طاووس, مراد على بن طاووس حلّى (۶۶۴هـ.ق.)[۵۱] صاحب کتاب اقبال است. شهید ثانى در روضه و در کتاب مسالک الافهام آورده است:
(اگر یک نفر شهادت داد که فلانى خمر نوشیده و قى کرد, آیا باید حد بر او جارى شود, از على(ع) نقل شده که فرمود: (ما قاءها الا وقد شربها) آن را ننوشیده مگر این که آن را خورده.)
در ذیل سخن حضرت, شهید ثانى از ابن طاووس نقل مى کند که گفته است: (لا أضمن درکه) من درستى طریق این حدیث را ضمانت نمى کنم. مراد از ابن طاووس در این عبارت, احمد بن طاووس است.

سیّد سند:

هرگاه در کتابهاى فقهى گفته مى شود: سیّد سند, مراد سید محمد موسوى عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.) صاحب کتاب مدارک الاحکام و نهایهالمرام است; ولى هرگاه در کتابهاى کلامى گفته مى شود: سیّد سند, مراد سیّد شریف جرجانى۵۲ (۷۴۰ ـ ۸۱۶هـ.ق.) است, که حاشیه هاى فراوانى بر کتابهاى گوناگون دارد, از جمله:
۱- حاشیه بر کشّاف.
۲-حاشیه بر شرح عضدى بر مختصر المنتهى تألیف ابن حاجب.
۳- حاشیه و شرح مواقف.

کاشف الرموز, کاشف الغطاء و کاشف اللثام:

در میان کتابهاى فقهى, چند کتاب وجود دارد که نام آنها با کلمه کشف آغاز مى شود; در مثل کشف الرموز, کشف الغطاء و کشف اللثام و نویسندگان این آثار در کتابهاى فقهى, بویژه پس از شیخ انصارى به همین نامها خوانده مى شوند:
۱- زین الدین ابوعلى حسن بن أبى طالب ابن أبى مجد یوسفى, معروف به فاضل آبى. سال فوت او روشن نیست, ولى کتاب خود کشف الرموز فى شرح مختصر النافع را در ۶۷۲هـ.ق. به پایان برده است.
۲- شیخ جعفر نجفى (۱۲۲۸هـ.ق.) صاحب کشف الغطاء.
۳- بهاءالدین محمد بن حسن اصفهانى, معروف به فاضل هندى (۱۰۶۲ ـ ۱۱۳۷هـ.ق.)
سه فقیه نامبرده, در کتابهاى متأخرین کم تر به اسامى خود معروف و مشهورند, بویژه پس از عصر شیخ انصارى (۱۲۸۱هـ.ق.) از فاضل آبى بیش تر به کاشف الرموز, از شیخ جعفر نجفى, به کاشف الغطاء و از فاضل هندى به کاشف اللثام یاد مى شود.

العاملیّین:

مراد سیّد محمد موسوى عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.) و شیخ حسن عاملى (۱۰۱۱هـ.ق.) صاحب معالم الدین است.
اللمعتین:

مراد لمعه شهید اول محمد بن مکى عاملى (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.) و روضه شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.) است.

الآخوند:

در کتابهاى فلسفى و کلامى این لفظ اشاره به آخوند ملاصدرا صدرالمتألهین شیرازى (۱۰۵۰هـ.ق.) صاحب الأسفار الأربعه است و در کتابهاى فقهى و اصولى, مراد محمد کاظم خراسانى هروى (۱۲۵۵ ـ ۱۳۲۹هـ.ق.) صاحب کفایهالاصول است.

المصّنف:

در کتابهاى: مجمع الفائده, غایهالمراد, مسالک الافهام, مهذّب البارع, نهایهالمرام, جواهر الکلام و روضهواژه المصنف بسیار به کار مى رود. مراد از (مصنف) که در سالهاى اخیر از این تعبیر به (ماتن) مى کنند, درمجمع الفائده و روض الجنان و غایهالمراد, علامه حلّى صاحب متن کتاب است و در کتاب مسالک الافهام و جواهر الکلام و نهایهالمرام و مهذب البارع و تنقیح الرائع, محقق حلّى است; زیرا او صاحب متن کتاب است. خلاصه مراد از کلمه (المصنف) صاحب متن است.

الخمسه:

مراد پنج شخصیت زیر است:
۱- شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (۱۴۱۳هـ.ق.)
۲- شیخ طوسى محمد بن حسن (۴۶۰هـ.ق.)
۳- سید مرتضى علم الهدى.
۴- شیخ صدوق محمد بن على بن بابویه قمى (۳۸۱هـ.ق.)
۵- على بن محمد بن بابویه قمى پدر شیخ صدوق[۵۳]
ثقهالاسلام:
مراد محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.) صاحب کتاب کافى است[۵۴]

القاضى:

مراد عبدالعزیز بن برّاج حلبى (۴۰۰ ـ ۴۸۱هـ.ق.) صاحب کتاب مهذّب است[۵۵]

تقى:

مراد ابوالصلاح حلبى, صاحب کتاب الکافى است[۵۶]

الشامیّین:

مراد از الشامیّین وقتى به طور مطلق و بدون قید گفته مى شود, ابوالصلاح حلبى صاحب الکافى, عبدالعزیز بن براج صاحب مهذّب, سید ابوالمکارم ابن زهره (۵۱۱ ـ ۵۸۵هـ.ق.) صاحب غنیهالنزوع و شیخ محمد حمصّى۵۷ و علاءالدین أبوالحسن على بن أبى الفضل حسن بن أبى مجد حلبى است.

الحلّى:

هرگاه الحلّى به طور مطلق در کتابها آورده مى شود, مراد محمد بن ادریس حلّى (۵۹۸هـ.ق.) است, همان طور که از واژه المتأخر او اراده مى شود.

حلّیین:

مراد از آن ابنا سعید است:
۱- نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیى بن سعید الحلّى معروف به محقق حلّى است.
۲- یحیى بن سعید حلّى هذلى صاحب جامع للشرایع[۵۸]
الحلیّین:

مراد از آن دو بزرگوار پیش گفته است, به علاوه علامه حلّى حسن بن یوسف بن مطهر حلّى.

العلاّمه:

هرگاه به طور مطلق آورده مى شود, مراد علاّمه حلّى است.

الحلبیّین:۵۹

۱- ابوالصلاح حلبى صاحب الکافى.
۲- سید المکارم ابن زهره حلبى صاحب غنیه النزوع.
۳- علاءالدین ابوالحسن على بن ابى الفضل حسن بن ابى مجد حلبى, صاحب کتاب أشاره السبق الى معرفه الحق است.)[۶۰]

الحلبیّین الثلاثه:

۱- ابوالصلاح حلبى (۳۷۴ ـ ۴۴۷هـ.ق.) صاحب الکافى.
۲- ابوالمکارم ابن زهره حلبى صاحب غنیه النزوع (۵۱۱ ـ ۵۸۵هـ.ق.).
۳- شیخ علاءالدین ابوالحسن على بن أبى الفضل الحسن بن أبى مجد حلبى.

الشامیّین الخمسه:
الحلیّین الستّه:

مناسب است عبارتى را از شیخ انصارى (۱۲۸۱هـ.ق.) از کتاب مکاسب نقل کنیم, تا شرح عبارت آن دو اصطلاح فوق را نیز روشن کند. او در آغاز بحث خیار حیوان مى نویسد:
(المشهور اختصاص هذا الخیار بالمشترى, حکى عن الشیخین والصدوقین والاسکافى وابن حمزه والشامیّین الخمسه والحلبیین الستّه ومعظم المتأخرین.)[۶۱]
بنابر رأى مشهور این خیار حیوان, ویژه مشترى است. حکایت شده است این مطلب از: شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) شیخ مفید (۴۱۳هـ.ق.) شیخ صدوق محمد بن على بن بابویه (۳۸۱هـ.ق.) و پدرش على بن بابویه قمى و ابن جنید اسکافى (۳۸۱هـ.ق.) وابن حمزه طوسى صاحب وسیله و از شامیهاى پنجگانه و حلبیهاى ششگانه و بیش تر متأخرین.
سید محمد کلانتر که در احیاى دو متن برجسته فقهى و تراث بر جا مانده شیعه: روضهالبهیه ومکاسب شیخ انصارى نقش برجسته اى داشته, در شرح عبارت بالا مى نویسد:
مراد از شامیین پنجگانه شخصیتهاى زیر هستند:
۱- شهید اول محمد بن مکى عاملى جزینى (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.)
۲- زین الدین جبعى عاملى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.)
۳- شیخ عبدالعالى کرکى (۹۴۰هـ.ق.)
۴- فرزند محقق کرکى[۶۲]
۵- سید محمد موسوى عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.)[۶۳]
این تفسیر چندان نزدیک به واقع نیست; زیرا سید محمد موسوى عاملى دو کتاب در فقه دارد با عنوان مدارک الاحکام و نهایهالمرام و هیچ یک بحث بیع را ندارند. و دیگر این که فرزند محقق کرکى شهرتى نداشته که فتاواى او مورد توجه فقها باشد.
در بیان مراد از واژه (الحلبیین, الستّه) مى نویسد:
(ضبط این کلمه در نسخه هاى مکاسب گوناگون است; در پاره اى از نسخه ها, با (با) نوشته شده است; یعنى الحلبیّین, جمع حلبّى, منسوب به واژه حلب و در پاره اى از نسخه هاى مکاسب با (یا) نوشته شده است; الحلیّین. در فرض اول باید به صیغه تثنیه خوانده شود و مراد از کلمه حلب, شهر حلب است, که در منطقه شمال سوریه واقع شده و از مهم ترین شهرهاى جهان به شمار مى آید و بلکه قدیمى ترین آنها و پیشینه بناى آن به دو هزار سال قبل از میلاد بر مى گردد, سیف الدوله حمدانى آن را به عنوان پایتخت مملکت خود برگزید. علوم و فنون در آن ظاهر شده و آثار باستانى مشهورى دارد:
۱- قلعه معروف.
۲- مدرسه حلبیّه.
و پارچه بافى در آن از موقعیت خاصى برخوردار است.
در این صورت, کلمه حلبیین, باید به صورت تثنیه خوانده شود و مراد از دو حلبى, عبدالعزیز بن برّاج (۴۰۰ ـ ۴۸۱هـ.ق.) صاحب مهذب و سید ابوالمکارم ابن زهره (۵۸۵ ـ ۵۱۱هـ.ق.) صاحب غنیه النزوع است. در این صورت, واژه (الستّه) زاید خواهد بود و ضرورتى بر ذکر آن نیست. اما اگر به صیغه جمع و حلیّین خوانده شد, نسبت به شهر حلّه خواهد داشت. حلّه از شهرهاى زیباى عراق است و آثار قدیمى بسیارى در آن وجود دارد. از این شهر شخصیتهاى برجسته اى برخاسته اند که از فروزنده ترین عالمان جهان اسلام بوده اند. بنابراین واژه ستّه زاید نخواهد بود و حلیّین ششگانه عبارتند از:
([۱]. محقق حلّى (۶۷۵هـ.ق.).
۲- علامه حلّى (۷۲۶هـ.ق.).
۳- فخرالدین حلّى (۷۷۱هـ.ق.).
۴- محمد بن ادریس حلّى (۵۹۸هـ.ق.).
۵- یحیى بن سعید حلّى.
۶- فاضل مقداد سیّورى حلّى (۸۲۶هـ.ق.))[۶۴]
سید محمد شیرازى نیز در ذیل کلمه (الحلبیین الستّه) نوشته (المعروفون).
و نیز مى نویسد:
(گفته شده: کلمه با یا خوانده مى شود, در این صورت نسبت به شهر حلّه مراد است و آنان عبارتند از: ابن ادریس, محقق, علامه, فرزندش, ابن سعید و سیورى.)[۶۵]
آقاى فخار طوسى, در شرح درس گفته است:
(مراد از شامیین خمسه پنج نفر از علماى شام هستند که عبارتند از:
۱- حلبى (۳۷۴ ـ ۴۴۷)
۲- قاضى (۴۰۰ ـ ۴۸۱)
۳- شهید اول (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.)
۴- محقق کرکى (۹۴۵ هـ.ق.)
۵- شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.)
و مراد از حلبیین ستّه, شش تن از علماى حلب هستند که عبارتند از:
۱- ابى المکارم (۵۱۱ ـ ۵۸۵هـ.ق.)
۲- علاّمه (۷۲۶هـ.ق.)
۳- فخرالمحققین (۷۷۱هـ.ق.)
۴- ابن سعید.
۵- سیورى (۸۲۶هـ.ق.)
۶- أبى العباس (۸۴۵هـ.ق.).
به نظر مى آید این تأویل و تفسیر اشتباه باشد, همان طور که تفسیر آقاى سید محمد کلانتر اشتباه بود.
در مکاسب چاپ مجمع الفکر الاسلامى آمده است:
(مشهور اختصاص هذا الخیار بالمشترى, حکى عن الشیخین والصدوقین والاسکافى وابن حمزه والشامیّین الخمسه والحلّیین السّته ومعظم المتأخرین, وعن الغنیه وظاهر الدروس: الاجماع.)
در این تحقیق, الشامیین الخمسه, به شخصیتهاى زیر تفسیر شده است:
([۱]. الکافى فى الفقه, ابوالصلاح حلبى.
۲- المهذّب, عبدالعزیز بن البرّاج (۴۰۰ ـ ۴۸۰هـ.ق.)
۳- الدروس, شهید اول محمد بن مکى عاملى (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.)
۴- الروضه, زین الدین جبعى عاملى شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵هـ.ق.)
۵- جامع المقاصد, محقق کرکى (۹۴۰هـ.ق.))
و حلیّین, به شخصیتهاى زیر تفسیر شده است:
([۱]. السرائر, محمد بن ادریس حلّى (۵۹۸هـ.ق.)
۲- شرایع الاسلام, نجم الدین جعفر بن الحسن الحلّى (۶۷۵هـ.ق.)
۳- الجامع للشرایع والنزهه, یحیى بن سعید حلّى (۶۰۱ ـ ۶۸۹هـ.ق.)
۴- مختلف الشیعه, الحسن بن یوسف بن المطهر (۷۲۶هـ.ق.)
۵- ایضاح الفوائد, فخرالدین حلّى (۷۷۱هـ.ق.)
۶- التنقیح الرائع, مقداد بن عبدالله السیورى, معروف به فاضل مقداد (۷۲۶هـ.ق.))
سپس درباره معظم متأخرین نوشته اند: ما شخصى را نیافتیم, ولى در ریاض المسائل (ج۱۸۱/۱) و مستندالشیعه (۳۷۵/۱۴) آمده: علیه عامه المتأخرین; بنابراین احتمال مى دهیم این تفسیر نیز صحیح نباشد, زیرا متأخرین از محقق حلّى آغاز مى گردند; و حلیّین از زمره متأخرین شمرده مى شوند. در این جا مناسبت دارد, در خاتمه بحث عبارتى را از خود شیخ انصارى در مکاسب محرّمه نقل کنیم, که به روشنى دلالت دارد, بر این که حلیّین از زمره متأخرین به شمار مى روند. او درباره خرید و فروش سگ گله و باغ و مزرعه نوشته است:
(حکى الجواز أیضا عن الشیخ والقاضى کتاب الاجاره, و عن سلاّر و أبى الصلاح و ابن حمزه و ابن ادریس و أکثر المتأخرین کالعلاّمه وولده السعید و ا لشهیدین والمحقق الثانى وابن القطّان فى المعالم والصیمری وابن فهد وغیر هم من متأخرى المتأخرین عدا قلیل وافق المحقق, کالسبزوارى والتقى المجلسی وصاحب الحدائق والعلامه الطباطبائى فى مصابیحه و فقیه عصره فى شرح القواعد.)[۶۶]

شیخ:

هرگاه این واژه به طور مطلق آورده مى شود, مراد شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) است[۶۷]

العجلّى:

مراد محمد بن ادریس حلّى است.

الستّه:

۱- شیخ طوسى محمد بن حسن (۴۶۰هـ.ق.)
۲- محمد بن محمد بن نعمان, معروف به مفید (۴۱۳هـ.ق.)
۳- سید مرتضى علم الهدى (۳۵۵ ـ ۴۳۶هـ.ق.)
۴- شیخ صدوق, محمد بن على بن بابویه (۳۸۱هـ.ق.)
۵- على بن بابویه قمى (۳۲۹هـ.ق.)
۶- ابن أبى عقیل عمانى.

السبعه:

مراد همان شش فقیه نامبرده و به اضافه أحمد بن جنید کاتب اسکافى (۳۸۱هـ.ق.) است[۶۸]

السعید:

مراد شیخ أبوطالب فخرالدین محمد بن حسن بن یوسف حلّى است که به او فخرالمحققین یا امام فخرالدین نیز گفته مى شود و در سال ۷۷۱هـ.ق. فوت کرده است.

علم الهدى:

لقب سید مرتضى است. حکایت شده که این لقب را مولى امیرالمؤمنین به او بخشیده است. گویند:
(وزیر ابوسعید محمد بن حسین بن عبدالصمد در سال ۴۲۰هـ.ق. مریض شد; در خواب مولى امیرالمؤمنین علیه السلام را دید که به او فرمود: به علم الهدى بگو بر تو دعا کند, تا شفایابى.
وزیر گفت: یا امیرالمؤمنین علم الهُدى کیست؟
امام فرمود: على بن الحسین الموسوى.
وزیر جریان خواب را براى سید مرتضى نوشت.
مرتضى گفت: پناه مى برم به خدا در پذیرش این لقب.
وزیر در جواب نگاشت: قسم به خدا من تو را لقب نداده ام, مگر به آنچه جد تو امیرالمؤمنین تو را به آن لقب داده.
قادر بالله خلیفه عباسى از جریان با خبر شد و به سید مرتضى نوشت: اى على قبول کن آنچه را که جد تو بر تو گذاشته.
سید پذیرفت و به مردم نیز واگو کرد.)[۶۹]

الشریف:

مراد سید عمید الدین عبدالمطلب بن أعرج حسینى۷۰ است. وى در سال ۶۸۱ به دنیا آمد و در سال ۷۵۷ فوت کرد. او صاحب کنزالدقائق فى حل مشکلات القواعد است.

الشهید:

به طور مطلق مراد شهید اول (۷۳۴ ـ ۷۸۶هـ.ق.) است[۷۱] اگر با قید ثانى ذکر شود, مراد زین الدین جبعى عاملى است و هرگاه با یکدیگر ذکر شوند, مقیّد به قید شهید اول و ثانى مى شود.

الحسن:

مراد حسن بن أبى عقیل عمانى است.
ابن على مراد احمد بن جنید اسکافى (۳۸۱هـ.ق.) است.
شیخ وتلمیذه:

مراد شیخ طوسى و شاگردش قاضى عبدالعزیز بن برّاج (۴۰۰ ـ ۴۸۱هـ.ق.) است.

الفقیه:

مراد پدر شیخ صدوق, على بن بابویه قمى (۳۲۹هـ.ق.) است[۷۲]

فقیهین:

مراد شیخ صدوق (۳۸۱هـ.ق.) و پدرش على بن بابویه (۳۲۹هـ.ق.) است[۷۳]

ابنا بابویه:

مراد شیخ صدوق و پدرش على بن بابویه است.

ابن بابویه:

به طور مطلق مراد شیخ صدوق (۳۸۱هـ.ق.) است, نه پدرش على بن بابویه (۳۲۹هـ.ق.)

الشیخ فى کتابى الفروع:

منظور, تهذیب الاحکام واستبصار است.

الشیخ فى کتابى الخلاف:

مراد, مبسوط و خلاف است.

کتابى القاضى:

مراد مهذب و کامل است.

الشیخ فى کتابى الاخبار:

مراد شیخ طوسى (۴۶۰هـ.ق.) و کتاب شریف تهذیب الاحکام و استبصار است.

صاحب ریاض و ریاض:

هرگاه در کتابهاى فقهى گفته مى شود, صاحب ریاض, مراد سید على طباطبائى۷۴ (۱۲۳۱هـ.ق.) صاحب کتاب شریف ریاض المسائل شرح مختصرالنافع محقق حلّى است. این کتاب, در برهه اى درسى بوده و افزون بر چاپ حجرى, دو نوبت توسط مؤسسه آل البیت و مؤسسه نشر اسلامى به چاپ رسیده است.
اما مراد از صاحب ریاض, در مقام بیان تراجم و کتابهاى ترجمه, میرزا عبدالله أفندى, صاحب ریاض العلماء است.
هرگاه مسأله فقهى را به ریاض حواله دهند, مراد ریاض المسائل و هرگاه ترجمه و تاریخ را به ریاض حواله دهند, مراد ریاض العلماء است.

صاحب الکفایه:

هرگاه در کتابهاى فقهى گفته مى شود, صاحب الکفایه, مراد محمد باقر مؤمن سبزوارى (۱۰۹۱هـ.ق.) از فقیهان برجسته قرن یازدهم است. او در اصفهان رشد یافته و با حاج آقا حسین خوانسارى (۱۰۹۸هـ.ق.) معاصر بوده و در فقه, اصول و فلسفه تبحر داشته و پنج اثر مهم از خود به یادگار گذاشته است:
۱- ذخیرهالمعاد فى شرح ارشاد الأذهان: این اثر, شرحى است بر بخش عبادات از کتاب ارشاد الأذهان علاّمه حلّى. محمّد باقر مؤمن سبزوارى در این کتاب بسیار از مدارک الاحکام, نوشته سید محمد عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.) اثر پذیرفته که گویى مدارک متن است و ذخیرهالمعاد شرح آن.
۲- کفایهالاحکام: این اثر, دوره کامل فقه است و در اصفهان به گونه حجرى به چاپ رسیده است. از آراى معروف او در اصول آن است که صیغه امر دلالت بر وجوب نمى کند.
محدث بحرانى (۱۱۸۶هـ.ق.) در کتاب حدائق الناضره وى را به شدت مورد حمله قرار داده است. ایشان, اصاله الطهاره را نیز نمى پذیرد. محقق وحید بهبهانى (۱۲۰۵هـ.ق.) در الفوائد الحائریه, نقدى بر آن دارد. در غناء نیز آراى خاصى دارد. شیخ انصارى (۱۲۸۱هـ.ق.) در مکاسب محرمه, آراى او را به بوته نقد و بررسى مى نهد.
۲- شخصیت دیگرى که از صاحب الکفایه اراده مى شود, محمد کاظم خراسانى هروى, صاحب کفایهالاصول است. بویژه درکتابهاى اصول, هرگاه گفته مى شود: صاحب الکفایه, مراد آخوند خراسانى است.

المشایخ الثلاثه:

این اصطلاح در چندین جا کاربرد دارد و در هرجا چیزى مراد است:
الف. هرگاه در کتابهاى فقهى مى آید: این روایت را مشایخ ثلاثه روایت کرده اند, مراد, شخصیتهاى زیر است:
۱- محمد بن یعقوب کلینى (۳۲۸هـ.ق.) پدید آورنده کافى.
۲- محمد بن حسن طوسى (۴۶۰هـ.ق.) پدیدآورنده تهذیب الاحکام واستبصار.
۳- ابوجعفر محمد بن على بن بابویه قمى (۳۸۱هـ.ق.) پدید آورنده من لایحضره الفقیه.
ب. هرگاه در فقه گفته مى شود: مشایخ ثلاثه به این مضمون و مسأله فتوى داده اند, مراد همان چیزى است که از کلمه الثلاثه اراده مى شود: یعنى:
۱- محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (۴۱۳هـ.ق.) نویسنده مقنعه.
۲- محمد بن حسن طوسى (۴۶۰هـ.ق.) نویسنده نهایه و مبسوط.
۳- سید مرتضى علم الهدى (۳۳۶هـ.ق.) نویسنده انتصار.
اطلاق اول در کتابهاى فقهى بسیار است; بویژه در مقام جبران ضعف روایت گفته مى شود: این حدیث را مشایخ ثلاثه روایت کرده اند. امّا تعبیر دوم: شیخ انصارى در خیار الشرط مى نویسد:
(یظهر من المحکى عن المشایخ الثلاثه فى تلک المسأله تجویز اشتراط الخیار فى الواقف.)[۷۵]
ج. هرگاه در کتابهاى رجالى گفته مى شود: مشایخ ثلاثه, بدین گونه:
(نقل مشایخ ثلاثه, دلیل توثیق راویِ است.)
و یا:
(مرسلات مشایخ ثلاثه معتبر است.)
مراد از مشایخ ثلاثه افراد زیر است:
۱- محمّد بن أبى عمیر (۲۱۷هـ.ق.)
۲- صفوان بن یحیى.
۳- احمد بن أبى نصر بزنطى.
و هرگاه در کتابهاى رجالى عبارت بدین گونه باشد که مشایخ ثلاثه او را توثیق کرده اند, مراد شخصیتهاى زیر است:
۱- احمد بن على النجاشى (۴۵۰هـ.ق.).
۲ . محمد بن عمر الکشى.
۳- ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى (۴۶۰ هـ.ق.)

الحلیّین الأربعه:

۱- ابوالمکارم ابن زهره حلبى (۵۸۵هـ.ق.) صاحب غنیه النزوع.
۲- عبدالعزیز بن برّاج حلبى (۴۰۰ ـ ۴۸۱هـ.ق.)
۳- ابوالصلاح حلبى (۳۷۴ ـ ۴۴۷هـ.ق.) صاحب الکافى فى الفقه.
۴- علاءالدین ابوالحسن علیّ بن أبى الفضل حسن بن أبى مجد حلبیّ, صاحب أشاره السبق الى معرفه الحقّ.

الأردبیلى وأتباعه:

مراد علاّمه ملاأحمد أردبیلى (۹۹۳هـ.ق.) صاحب مجمع الفائده والبرهان و فقیهانى است که پس از او آمده و با واسطه و یا بدون واسطه شاگرد او بوده اند.
اینان عبارتند از:
۱- سیّد محمد عاملى (۱۰۰۹هـ.ق.)
۲- شیخ حسن عاملى (۱۰۱۱هـ.ق.)
۳- محمد باقر مؤمن سبزوارى (۱۰۹۱هـ.ق.)

الأخباریّون, الأخباریّین:

این اصطلاح در کتابهاى اصولى و فقهى بر پیروان مکتب أخباریگرى اطلاق مى شود که به دست میرزا محمد أمین استرآبادى (۱۰۲۸ هـ.ق.) بنیان نهاده شده است.
او در دو کتاب: الفوائد المکیّه, والفوائد المدنیّه, پایه هاى مکتب اخبارى را استوار ساخت. از جمله پیروان این مکتب عبارتند از:
۱- علاّمه محمد تقى مجلسى (۱۰۷۰هـ.ق.).
۲- علاّمه محمد باقر مجلسى (۱۱۱۱هـ.ق.)
۳- سید نعمت اللّه جزائرى (۱۱۱۲هـ.ق.)
۴- شیخ حرّ عاملى (۱۱۰۴هـ.ق.)
۵- ملامحسن فیض کاشانى (۱۰۹۱هـ.ق.)
۶- سیّد ماجد بحرانى (۱۰۲۸هـ.ق.)
۷- سید هاشم بحرانى.
۸- شیخ یوسف بحرانى (۱۱۸۶هـ.ق.)
و…

الاصولیون, المجتهدون:

علماى اصولى که ظواهر قرآن را حجت مى دانسته اصل براءت را در شبهات حکمیه جارى مى ساخته و خلاصه به علم اصول معتقد بوده اند, در دوره قدماء, در برابر محدثین (شیخ صدوق, محمد بن یعقوب کلینى) قرار داشته اند و در دوره متأخرین در برابر پیروان مکتب اخباریگرى.

 

 


پى نوشتها:

[۱] (المکاسب), شیخ انصارى, تصحیح و تحقیق کلانتر, ج۹۷/۱۴٫
[۲] (المنهاج شرح صحیح مسلم), محى الدین نورى, ج۳۸/۱٫
[۳] (منتهى المقال), بوعلى محمد بن اسماعیل حائرى, ج۶/۱٫
[۴] (التنقیح الرائع), فاضل مقداد سیورى ج۱۰/۱٫
[۵] (روضات الجنات), محمد باقر خوانسارى, ج۱۱۴/۲٫
[۶] (التنقیح الرائع), ج۱۰/۱; (المعتبر), جعفر بن حسن حلّى, ج۳۳/۱٫
[۷] (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲; (ریحانه الادب), ج۴۰۱/۷; (ریاض العلماء), ج۸/۴; (فقهاء نامدار شیعه)۴۲/.
[۸] (آشنایى با علوم اسلامى), شهید مطهرى ۲۹۷/; (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲; (فقهاء نامدار شیعه)۴۲/.
[۹] (فقهاء نامدار شیعه)۴۲/.
[۱۰] (المعتبر), ج۳۳/۱٫
[۱۱] (فقهاء نامدار شیعه)۴۷/.
[۱۲] (الغدیر), علاّمه امینى, ج۱۸۰/۴ ترجمه رضى.
[۱۳] (خلاصه الاقوال فى علم الرجال)۱۴۸/; (معالم العلماء)۸۰/; (فهرست منتجب الدین)۱۰۷/.
[۱۴] (خلاصه الرجال)۸۶/; (رجال ابن داود)۱۰۴/; (امل الآمل), ج۱۲۴/۲٫
[۱۵] (روضات الجنات), ج۳۷۰/۲٫
[۱۶] (المکاسب), ج۱۴٫
[۱۷] (غنیه الفروع), مقدمه به قلم جعفر سبحانى; (ریاض العلماء), ج۲۰۲/۲٫ (روضات الجنات), ج۳۷۴/۲; (اعیان الشیعه), ج۲۴۹/۶٫
[۱۸] (الوسیله), مقدمه۱۴/; (روضات الجنات), ج۲۶۲/۶; (ریاض العلماء), ج۱۶/۶; (امل الامل), ج۱۸۶/۲; (الفهرست)۱۶۴/.
[۱۹] (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲٫
[۲۰] (جوامع الجامع), ج۲/۱, مقدمه.
[۲۱] (المعجم الکبیر), ج۱۷/۱, مقدمه; (میزان الاعتدال), ج۱۹۵/۲٫
[۲۲] (مجمع البیان), ج۲۲۴/۵٫
[۲۳] همان۱۳۳/.
[۲۴] همان; (فوائد الاصول), ج۲۴۶/۱٫
[۲۵] (جوامع الجامع), ج۶/۱, مقدمه.
[۲۶] (فقه القرآن), ج۱۳/۱, مقدمه; (امل الامل), ج۱۲۵/۲; (تنقیح المقال), ج۲۱/۲; (الکنى والالقاب), ج۷۲/۳; (روضات الجنات), ج۸/۴٫
[۲۷] (روضات الجنات), ج۱۶۸/۷; (تنقیح المقال), ج۲۴۴/۳; (مقابس الانوار)۱۴/ مقدمه; (تلخیص الخلاف), ج۲/۱ ـ۱۳٫
[۲۸] (فقهاء نامدار شیعه)۱۳۹/.
[۲۹] (بحارالانوار), ج۴۰/۱; (امل الآمل), ج۶۴/۲; (ریاض العلماء), ج۲۵۸/۳; (لؤلؤه البحرین)۱۹۹/; (المقابس۱۳/; (روضات الجنات), ج۲۶۴/۴; (الکنى والالقاب), ج۴۸۷/۲; (فوائد الرضویه)۲۵۷/; (اعیان الشیعه), ج۱۰۰/۸٫
[۳۰] (فقهاء نامدار شیعه)۱۵۵/; (روضات الجنات), ج۵/۶; (امل الامل), ج۵۷۹/۱; (شهدای الفضیله)۸۰/; (ریحانه الادب, ج۲۷۶/۳; (مجالس المؤمنین), ج۵۷۹/۱; (تنقیح المقال), ج۱۹۱/۳٫
[۳۱] (کنزالعرفان), مقدمه; (التنقیح الرائع), مقدمه; (ریاض العلماء), ج۲۱۶/۵; (الکنى والالقاب), ج۱۰/۳; (بحارالانوار), ج۴۱/۱, (تنقیح المقال), ج۲۴۵/۳٫
[۳۲] (بحارالانوار), ج۱۷/۱; (ریاض العلماء), ج۶۴/۱; (المقابس)۱۴/; (روضات الجنات), ج۷۱/۴; (مستدرک الوسائل), ج۴۳۴/۳; (الکنى والالقاب), ج۳۸۰/۱٫
[۳۳] (آشنایى با علوم اسلامى)۳۰۱/.
[۳۴] (امل الآمل), ج۳۴۵/۲; (ریاض العلماء), ج۲۴۲/۵; (اعیان الشیعه), ج۲۸۸/۱٫
[۳۵] (ریحانه الادب), ج۲۷۲/۵; (جامع المقاصد), مقدمه; (فقهاء نامدار شیعه)۱۷۵/; (حبیب السیر), ج۶۰۹/۴; (امل الآمل), ج۱۲۱/۱; (شهداء الفضیله)۱۰۸/; (الکنى والالقاب), ج۱۶۱/۳; (لؤلؤه البحرین)۱۵۱/; (روضات الجنات), ج۳۶۰/۴٫
[۳۶] (الروضه البهیه), مقدمه, به قلم محمد مهدى آصفى; (فقهاء نامدار شیعه)۱۸۸/.
[۳۷] (لؤلؤه البحرین)۴۷۲/۵٫
[۳۸] (مقابس الانوار) ۱۷/; (فوائد الرضویه), ج۴۲۵/۲; (علامه مجلسى), على دوانى ۲۴۱/.
[۳۹] (علامه مجلسى) على دوانى ۲۴۳/; (ریاض العلماء), ج۳۹/۵; (جامع الرواه), ج۲۳۵/۱; (امل الآمل), ج۱۰۱/۲; (سلافه العصر)۴۱۹/.
[۴۰] (ریحانه الادب), ج۲۴/۱; (علامه مجلسى), على دوانى۲۹۳/; (امل الامل), ج۵۶/۲; (جامع الرواه), ج۱۶۴/۱; (ریاض العلماء), ج۱۱۴/۱; (مقابس الانوار)۱۷/; (روضات الجنات), ج۲۱۳/۲; (فوائد الرضویه), ج۸۳/۱; (تتمیم امل الآمل)۱۰۷/.
[۴۱] (علامه مجلسى), على دوانى۲۹۶/; (فوائد الرضویه), ج۴۷۷/۲; (روضات الجنات), ج۱۱۱/۷ ـ ۱۱۶; (مستدرک الوسائل الشیعه), ج۴۰۲/۳٫
[۴۳] (غنائم الایّام), ج۳۵/۱, مقدمه; (ریحانه الادب), ج۱۲۵/۴; (الکلام البرره), شماره ۵۲/۱۱۳; (هدیه الاحباب)۳۶/.
[۴۴] (کشف اللثام, ج۱, مقدمه; (ریحانهالادب), ج۱۸۳/۲; (مستند الشیعه), ج۲۱۴/۱; ج۶۳/۴٫
[۴۵] (آشنایى با علوم اسلامى)۲۹۸/; (التنقیح), ج۱۰/۱; (المعتبر) ج۳۲/۱٫
[۴۶] (المهذب البارع), ج۷۶/۱; ج۲۷/۵ ـ ۴۹; (التنقیح), ج۱۰/۱٫
[۴۷] (التنقیح), ج۱۱/۱; (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲٫
[۴۸] (الرعایه)۹۳/.
[۴۹] (المکاسب), تصحیح و تحقیق کلانتر ج۱۹۳/۱۴٫
[۵۰] (المهذب البارع), ج۷۵/۱; (التنقیح الرائع), ج۱۰/۱٫
[۵۱] (ریحانه الادب), ج۶۰/۶; (هدیه الاحباب)۸۲/.
[۵۲] (الاعلام), ج۱۵۹/۵; (بغیه الرعاه), ج۱۹۶/۲; (تاریخ الادب العربیه), ج۲۵۳/۳; (تاریخ الادب العربى), ج۲۱۶/۲; (حبیب السیر), ج۸۹/۸; (الضوء اللامع), ج۳۲۸/۵٫
[۵۳] (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲; (التنقیح), ج۱۱/۱; (المهذّب البارع), ج۷۵/۱٫
[۵۴] (مفاخر اسلام), على دوانى, ج۱۹/۳٫
[۵۵] (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲; (التنقیح), ج۱۱/۱; (المهذب البارع), ج۷۵/۱٫
[۵۶] همان.
[۵۷] (امل الآمل), ج۳۱۶/۲; (ریاض العلماء), ج۲۰۲/۵; (مستدرک الوسائل), ج۴۷۷/۳; (الکنى والالقاب), ج۱۹۲/۲٫
[۵۸] (روضات الجنات), ج۱۱۴/۲٫
[۵۹] (غنیه النزوع), ج۳/۱, مقدمه; (معجم البلدان), ج۲۸۲/۲; (اعیان الشیعه), ج۲۰۱/۱; (روضات الجنات), ج۱۱۵/۲٫
[۶۰] همان۱۱۴/.
[۶۱] (المکاسب), تصحیح و تحقیق کلانتر, ج۹۷/۱۴٫
[۶۲] (ریاض العلماء), ج۱۳۱/۳; (مستدرک الوسائل), ج۴۴۵/۳, (الکنى والالقاب), ج۱۶۲/۳٫
[۶۳] (المکاسب), ج۹۷/۱۴٫
[۶۴] همان, ج۹۹/۱٫
[۶۵] (ایصال المطالب), ج۲۳۳/۱۲٫
[۶۶] (المکاسب), ج۵۶/۱, چاپ کنگره شیخ انصارى.
[۶۷] (منتهى المطلب), ج۹/۱; (التنقیح), ج۱۰/۱; (المعتبر), ج۳۴/۱; (المهذب البارع), ج۷۴/۱٫
[۶۸] (التنقیح), ج۱۰/۱; (المعتبر), ج۳۴/۱٫
[۶۹] (تنقیح المقال), ج۲۸۴/۲; (میزان الاعتدال), ج۲۲۳/۲; (تاریخ بغداد), ج۴۰۲/۱۱; (الغدیر), ج۴ / ۲۴۶; (التنقیح الرائع), ج۱۰/۱; (الکنى والالقاب), ج۴۳۹/۲; (معجم الادباء), ج۱۷۳/۵; (الکامل), ج۱۸۱/۹; (لسان المیزان), ج۱۴۱/۵; (منهج المقال)۲۳۱/.
[۷۰] (التنقیح), ج۱۱/۱٫
[۷۱] همان.
[۷۲] (المهذب البارع), ج۶۹/۱٫
[۷۳] همان.
[۷۴] (ریحانه الادب), ج۴۲۸/۳; (هدیه الاحباب)۱۷۴/.
[۷۵] (المکاسب), ج۱۵۲/۵, کنگره شیخ انصارى.

 

مرکز مطالعات حقوق اسلامی

این مطالب را از دست ندهید....

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.