معادله نصر- قسمت دوم

معادله نصر- قسمت دوم

 

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif آغاز بخش دوم

از جمله اتفاقات مهمی که در آن زمان در منطقه رخ داد، شکل‌گیری روندی تحت عنوان «روند سازش» یعنی مذاکرات اسرائیلی – عربی بود؛ چیزی که از آن به‌عنوان «روند صلح» یاد می‌کنند. این روند پس از مذاکرات عربی – اسرائیلی شکل گرفت. به یاد دارید که در سال ۱۹۹۳ توافقی میان آقای «یاسر عرفات» و اسرائیلی‌ها یعنی «اسحاق رابین» و «شیمون پرز» شکل گرفت؛ توافقی که تحت نظارت ایالات متحده‌ی آمریکا به سرانجام رسید. این توافق در نهایت «اسلو» نام‌گذاری شد. این مسئله طبیعتاً مسئله‌ی بسیار خطرناکی بود و تأثیر منفی بر روند نبرد عربی – اسرائیلی داشت. علت خطرناک بودن آن هم این بود که طبق توافق صورت‌گرفته، سازمان آزادی‌بخش فلسطین، اسرائیل را به رسمیت شناخت و بدین‌ترتیب عملاً از اراضی ۱۹۴۸ یعنی اراضی اشغال‌شده توسط رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ دست کشید. همچنین در این توافق آمده بود که موضوع مذاکرات، قدس شرقی، کرانه‌ی باختری و نوار غزه خواهد بود و درباره‌ی دیگر مناطق فلسطین، کار تمام شده است. این مشکل بزرگی بود.

از سوی دیگر، توافق مذکور راه را به روی بسیاری دیگر از کشورهای عربی برای آغاز مذاکرات با اسرائیل و توافق با آن و در نهایت عادی‌سازی روابط با تل‌آویو باز می‌کرد. این مسئله بسیار خطرناک بود. در آن زمان السید القائد، جنبش‌های مقاومت فلسطین از جمله «حماس» و «جهاد اسلامی» و همچنین جبهه‌ی ملی آزادی فلسطین، با توافق اسلو مخالف بودند. گروه فرماندهی کل (جبهه‌ی مردمی برای آزادی فلسطین) و برخی دیگر از گروه‌های فلسطینی نیز با این توافق مخالفت کردند. حزب‌الله و گروه‌های لبنانی نیز با آن مخالفت کردند. ما علیه این توافق تظاهرات کردیم اما به‌سمت ما تیراندازی شد و ما شهدایی را در این راه در ضاحیه‌ی جنوبی بیروت دادیم.

در هر صورت، این یک پیچ و دوره‌ی بسیار خطرناکی بود. با خود فکر کردیم که هم‌اکنون چه اقدامی را باید در قبال توافق اسلو صورت دهیم؟ ظهور و بروز این مسئله (توافق اسلو و مرحله‌ی مابعد آن) موجب گسترش و تحکیم روابط میان حزب‌الله و گروه‌های فلسطینی از جمله حماس و جهاد اسلامی شد و مسیر مقاومت در اراضی اشغالی فلسطین را نیز قدرت بخشید.

اینجا یک مسئله‌ی مهم وجود دارد و آن، بصیرت عمیق السید القائد و فهم دقیق ایشان درباره‌ی آینده بود؛ هرچند که من معتقدم این ادراک دقیق ایشان از آینده، جزو کراماتشان بوده و نشئت‌گرفته از ایمان، معرفت و ارتباطشان با خداوند متعال و مورد تأیید بودنشان از سوی خداوند است و تنها جنبه‌ی عقلانی ندارد.

در آن زمان مذاکراتی کلید خورد و از آن تحت عنوان مذاکرات سوری – اسرائیلی یاد شد. آن زمان «حافظ اسد» رئیس‌جمهوری سوریه و «اسحاق رابین» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی بود. مذاکرات میان آن‌ها ابتدا سرّی بود و سپس علنی شد. آن‌ها تحت نظارت «کلینتون» با یکدیگر در آمریکا دیدار می‌کردند و حصول توافق میان آن‌ها به مسئله‌ای قریب‌الوقوع تبدیل شده بود. در آن زمان، گفته می‌شد که اسحاق رابین با بازگرداندن جولان اشغالی به سوریه موافقت کرده است.

بر اساس آنچه گفته می‌شد، این فضا در منطقه ایجاد شد که اسرائیل و سوریه با یکدیگر توافق خواهند کرد. این فضا در سوریه، لبنان، فلسطین و تمام منطقه وجود داشت. من به یاد دارم که آن موقع برخی از ما می‌پرسیدند که در صورت توافق سوری – اسرائیلی، شما یعنی حزب‌الله چه خواهید کرد؟ اگر سوریه و اسرائیل توافق کنند، موضع حزب‌الله چه خواهد بود؟ اگر این توافق صورت بگیرد، سرنوشت حزب‌الله و گروه‌های مقاومت اسلامی چه می‌شود؟ ما برای بررسی موضوع، جلسات متعددی را برگزار می‌کردیم تا درباره‌ی آینده برنامه‌ریزی کنیم. در آن زمان گمان می‌کردیم که توافق نهایی میان رابین و اسد حاصل شده است. نه‌فقط حزب‌الله بلکه تمام لبنانی‌ها، سوری‌ها و فلسطینیان، توافق را نهایی‌شده می‌دانستند. نشست‌های داخلی بزرگی را برگزار کردیم و درباره‌ی آینده گفتگو کردیم. درباره‌ی موضوعات سیاسی، نظامی، تسلیحاتی، حتی درباره‌ی موضوع اسم گفتگو کردیم. برخی می‌گفتند آیا اسم ما «حزب‌الله» باقی بماند یا اسم جدیدی را متناسب با شرایط جدید انتخاب کنیم؟ برخی از برادران ما در لیست سیاه آمریکا قرار داشتند و این بحث بود که آیا آن‌ها را در لبنان نگاه داریم یا از لبنان خارج کنیم؟ به‌عنوان مثال، اسم شهید حاج عماد مغنیه (رحمه‌الله) در آن لیست بود. خلاصه مجموعه‌ای از پیشنهادات مختلف را نوشتیم.

* در آن زمان، حزب‌الله کانال ارتباطی با شخص حافظ اسد نداشت که از تصمیم وی مطلع شود؟

نکته اینجاست که تمامی داده‌ها و اطلاعات موجود به ما اطمینان می‌داد که مذاکرات سوری – اسرائیلی به نتیجه می‌رسد. در آن زمان، درخواست اصلی اسد بازپس‌گیری جولان و عقب‌نشینی اسرائیل از مرزهای چهارم ژوئن ۱۹۶۷ بود و رابین نیز با آن موافقت کرده بود. در نهایت ما نزد السید القائد رفتیم. ایشان خیلی ما را تحمل کردند؛ چراکه در جریان آن دیدار، تمامی مباحث مطرح‌شده و پیشنهادات ارائه‌شده از سوی افراد مختلف را خدمت ایشان عرض کردیم. ایشان نیز در آن دیدار که با حضور برخی از مسئولان ایرانی برگزار می‌شد، به تمامی سخنان ما گوش دادند و درحالی‌که تمامی مسئولان ایرانی بدون استثنا اعتقاد داشتند مذاکرات سوری – اسرائیلی تمام‌شده است، فرمودند: «اینکه شما بدترین سناریوها و احتمالات را در نظر بگیرید و برای مواجهه با آن‌ها برنامه‌ریزی کنید خوب است، اما من به شما می‌گویم که این اتفاق نخواهد افتاد و صلحی میان سوریه و اسرائیل محقق نخواهد شد. پس هرچه را که نوشتید و آماده کردید، کنار بگذارید. بروید و به مقاومتتان ادامه دهید و تلاش مضاعفی را برای دستیابی به سلاح و امکانات و نیروی انسانی صورت دهید. نگران این مسئله هم نباشید چراکه صلحی میان سوریه و اسرائیل اتفاق نخواهد افتاد». تمامی حاضران در جلسه از ایرانی‌ها گرفته تا لبنانی‌ها از قاطعیتِ کلام السید القائد غافلگیر شدند. ایشان نگفتند که بعید می‌دانم این اتفاق بیفتد یا اینکه ممکن است احتمال دیگری نیز وجود داشته باشد، بلکه گفتند قطعاً چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد. ایشان با قاطعیت فرمودند: «موضوع را فراموش کرده و آن را کنار بگذارید، به کارتان بهتر و قوی‌تر از گذشته ادامه ‌دهید».

در هر صورت ما غافلگیر شدیم، به لبنان بازگشتیم و بر مبنای دیدگاه السید القائد به کار خود ادامه دادیم. تنها دو هفته از دیدار ما با السید القائد سپری شده بود که یک جشن بزرگ با حضور بیش از ۱۰۰ هزار نفر در تل‌آویو برگزار شد و درحالی‌که «اسحاق رابین» در آنجا سخنرانی می‌کرد، فردی از میان یهودیان تندرو به سمت او آتش گشود و رابین را به قتل رساند. پس از رابین، شیمون پرز به‌عنوان نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی انتخاب شد. او شخصیت ضعیفی داشت و در نگاه اسرائیلی‌ها از لحاظ سابقه‌ی نظامی و مورد اعتماد بودن، در سطح اسحاق رابین نبود.

به یاد دارید که در آن زمان، عملیات استشهادی بزرگی توسط مجاهدان حماس و جهاد اسلامی در قلب تل‌آویو و قدس به وقوع پیوست و پایه‌های قدرت رژیم اسرائیل را به لرزه درآورد و موجب ترس و هراس مقامات صهیونیست شد. پس از این عملیات استشهادی بزرگ بود که یک نشست فوق‌العاده در شهر «شرم‌الشیخ» مصر با حضور «کلینتون» و همچنین «یلتسین» رئیس‌جمهوری وقت روسیه برگزار شد. بسیاری از کشورهای جهان نیز در این نشست حضور داشتند. این در حالی بود که رئیس‌جمهوری فقید سوریه یعنی «حافظ اسد» مشارکت در نشست مذکور را رد کرد.

واقعیت آن است که نشست مذکور در نهایت علیه سه گروه اعلام جنگ کرد: اول حزب‌الله، دوم حماس و جهاد اسلامی و سوم جمهوری اسلامی ایران به‌دلیل حمایت‌های آن از مقاومت در منطقه. این نشست با وجود حجم گسترده‌ای که داشت، نتوانست خوف و هراس را بر صفوف حزب‌الله و دیگر گروه‌های مقاومت در منطقه حاکم سازد؛ به‌ویژه اینکه در آن زمان موضع السید القائد در قبال مقاومت و ادامه‌ی راه آن، واضح و قاطعانه بود. بنابراین توافقنامه‌ی اسلو مجموعه‌ای از حوادث را رقم زد؛ حوادثی که در این مسیر، بسیار مهم و خطرناک بودند.

پس از آن اسرائیل در سال ۱۹۹۶ در عملیاتی تحت عنوان «خوشه‌های خشم» به لبنان حمله کرد و به قتل‌عام بی‌سابقه در «قانا» مبادرت ورزید؛ حادثه‌ای که به «کشتار قانا» معروف شد. ما نیز در مقابل اسرائیلی‌ها مقاومت کردیم و پیروز شدیم. اندکی بعد – یعنی دو یا سه هفته‌ی بعد – نیز انتخابات اسرائیل برگزار شد و طی آن، شیمون پرز شکست خورد و به جای حزب «عمل»، حزب «لیکود» روی کار آمد و «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر اسرائیل شد. او پس از روی کار آمدن، گفت «من به هیچ یک از تعهدات اسحاق رابین و شیمون پرز درخصوص سوریه و مذاکرات با حافظ اسد، پایبند نیستم». اینجا بود که غائله‌ی مذاکرات سوری – اسرائیلی تمام شد. ما از سال ۱۹۹۶ سخن گفتیم و اکنون در سال ۲۰۱۹ هستیم؛ درحالی‌که روند سازش در بدترین وضعیت خود قرار دارد.

* همان‌طور که اشاره کردید، در فضایی که ایجاد شده بود، این احساس پدید آمد که سازش قریب‌الوقوع در جریان است و در این میان، طبعاً مردم فلسطین در حال ذبح شدن بودند. آیا از سوی کشورهای موافق این سازش، تماسی با شما برقرار شد که حزب‌الله نیز در این مسیر قرار بگیرد؟ آیا آن‌ها پیغامی مبنی بر تشویق شما به پذیرش سازش با اسرائیل ارسال کردند؟

تماس مستقیمی دراین‌خصوص با حزب‌الله وجود نداشت. آن‌ها از ما ناامید بودند زیرا عقل، اراده، ایمان و عزم ما را به‌خوبی می‌دانستند. اما به‌طور کلی برخی کشورهای عربی، لبنان را تحت فشار قرار داده بودند. آن‌ها علیه دولت و ملت لبنان اعمال فشار می‌کردند تا تن به سازش با اسرائیل دهند. آن‌ها تهدید می‌کردند که در صورت عدم پذیرش سازش، اسرائیل لبنان را نابود می‌کند و جهان عرب از بیروت روی می‌گرداند. این نوع فشارها وجود داشت اما تماس مستقیمِ مهمی برقرار نشد، زیرا آن‌ها موضع ما را می‌دانستند و به‌طور کامل از ما ناامید بودند. این لطف خداوند عزوجل به ما بود.

* برخی این سؤال را مطرح می‌کنند که چرا جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله لبنان نمی‌توانند با هیچ یک از طرح‌های ارائه‌شده از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی برای سازش – از اسلو گرفته تا معامله‌ی قرن – کنار آیند؟ این شبهه مطرح می‌شود که چرا ایران و حزب‌الله مقدمات تمام شدن این منازعات را فراهم نمی‌کنند؟ یک نکته‌ی دیگر درخصوص فلسطین نیز آنکه برخی القا می‌کنند که خودِ فلسطینیان علاقه‌مند به نوعی مصالحه و سازش هستند. دیدگاهتان درخصوص این شبهه چیست؟ از طرفی دیگر، ما می‌بینیم که برخی شخصیت‌ها و حکام جهان عرب، خود را علاقه‌مند به مسئله‌ی فلسطین و پرچم‌داری آرمان‌های فلسطین معرفی می‌کنند. چه نشانه‌ها و شاخص‌هایی برای تشخیص پرچم‌داران حقیقی این جریان و تفکر وجود دارد؟

درخصوص بخش اول سؤال باید بگویم که تمامی طرح‌های ارائه‌شده برای مسئله‌ی فلسطین، ناقض حقوق فلسطینیان و منافع آن‌ها بوده است. آن‌ها می‌گویند که طبق توافق اسلو، اراضی ۱۹۴۸ خارج از چارچوب گفتگو است. یعنی دو سوم سرزمین فلسطین باید خارج از چارچوب گفتگو باشد که این ظلم بزرگی محسوب می‌شود؛ یعنی از ابتدا و اساس، ظلم بزرگی است. البته یک سوم باقی‌مانده را هم به آن‌ها نمی‌دهند؛ یعنی به آن‌ها نمی‌گویند که ما کرانه‌ی باختری را به شما می‌دهیم بلکه تنها بر سر قدس شرقی مذاکره می‌کنند. در آن زمان صهیونیست‌ها حتی درخصوص نوار غزه نیز با تسامح برخورد می‌کردند؛ مثلاً شیمون پرز می‌گفت که دوست دارم روزی از خواب بیدار شوم و به من بگویند که آب دریا، غزه را در خود غرق ساخته است. این دیدگاه سرزمینی آن‌ها بود.

درخصوص قدس نیز در تمامی طرح‌های ارائه‌شده، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها هیچ‌گاه با اعطای قدس شرقی به فلسطینیان موافقت نکردند. حتی در جریان آخرین مذاکرات در کمپ‌دیوید که میان «یاسر عرفات» و «ایهود باراک» انجام شد، بحث بیت‌المقدس به میان آمد و آنجا اسرائیلی‌ها گفتند «از بیت‌المقدس هر آنچه بر روی زمین است برای شما؛ اما زیرِ زمینِ بیت‌المقدس برای ما». درخصوص آوارگان فلسطینی نیز اسرائیلی‌ها صراحتاً گفته‌اند که اجازه‌ی بازگشت آن‌ها به اراضی‌شان را نمی‌دهند. این در حالی است که میلیون‌ها آواره‌ی فلسطینی در لبنان، سوریه، اردن و دیگر کشورهای جهان به صورت پراکنده زندگی می‌کنند. کدام انسان عاقلی است که چنین چیزهایی را قبول کند؟

حتی اگر ما طرح‌های فوق را که مبتنی بر راه‌حل تشکیل «دو دولت اسرائیل و فلسطین» است بپذیریم، این سؤال به وجود می‌آید که کدام دولت فلسطین؟ یک دولتِ فاقد حاکمیت ملی، فاقد مرز، فاقد آسمان و ساحل، فاقد فرودگاه و … ؛ این چه دولتی است؟ بنابراین طرح‌هایی که از مدت‌ها پیش – یعنی از مذاکرات مادرید گرفته تا مذاکرات دوجانبه و معامله‌ی قرن – درخصوص مسئله‌ی فلسطین ارائه شده‌اند، نشان می‌دهد که وضعیت روزبه‌روز بدتر شده است. شما اخیراً دیدید که «جرد کوشنر» سخنانی را درخصوص معامله‌ی قرن مطرح کرد و صراحتاً گفت که طبق این طرح، قدس برای اسرائیل است. وی اعلام کرد که شهرک‌های صهیونیست‌نشین بزرگِ واقع در کرانه‌ی باختری به اسرائیل ملحق خواهند شد. بنابراین اساساً حرفی از راه‌حل دو دولت یعنی دولت حقیقی فلسطین در میان نیست. خودِ فلسطینیان نیز چنین طرح‌هایی را نمی‌پذیرند.

بر این اساس به‌تدریج به این نتیجه می‌رسیم که اگر می‌بینید جمهوری اسلامی ایران، حزب‌الله لبنان و دیگر گروه‌های مقاومت به موافقت با طرح‌های ارائه‌شده درخصوص مسئله‌ی فلسطین تَن درنمی‌دهند، اولاً به این دلیل است که تمامی این طرح‌ها ظلم بسیار بزرگی را به ملت فلسطین و همچنین امت اسلامی تحمیل می‌کند. ثانیاً اکثریت قریب به اتفاق ملت فلسطین نیز خود راضی به این طرح‌ها نیستند. امروز کاملاً واضح است که در قبال طرح معامله‌ی قرن، یک اجماع کامل میان گروه‌ها و احزاب مختلف فلسطینی وجود دارد. این‌طور نیست که برخی از آن‌ها این طرح را قبول کنند و برخی دیگر آن را رد کنند. جنبش‌های فتح و حماس و همچنین دیگر گروه‌های فلسطینی با وجود اختلافاتی که با یکدیگر دارند اما در مردود دانستن معامله‌ی قرن هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهند و مواضعشان دراین‌خصوص مشترک است. ملت فلسطین چه در داخل و چه در خارج از مرزهای این کشور، معامله‌ی قرن را رد می‌کند. مخالفت با این طرح، تنها به ایران و گروه‌های مقاومت در منطقه محدود و محصور نمی‌شود و فلسطینیان، خود با معامله‌ی قرن مخالفت می‌کنند.

از سوی دیگر، ما باید درک دقیقی از مواضع امام خمینی (رحمه‌الله)، رهبری جمهوری اسلامی ایران و همچنین حزب‌الله لبنان و گروه‌های مقاومت در قبال رژیم صهیونیستی داشته باشیم. واقعیت این است که اسرائیل، تنها، مشکل فلسطینیان نیست، چراکه تثبیت حاکمیت اسرائیل نه‌تنها برای فلسطینیان که برای تمامی کشورهای عربی و اسلامی مخاطره‌آمیز است. تثبیت حاکمیت این رژیم، خطر بزرگی برای سوریه، لبنان، عراق و حتی جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌‌شود. اسرائیل دارای سلاح هسته‌ای و بیش از ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای است. این رژیم همواره به‌دنبال بسط هیمنه‌ی خود بر تمام منطقه بوده است. نکته‌ی مهم دیگری نیز وجود دارد که ما آن را از حضرت امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) و همچنین السید القائد آموخته‌ایم و آن این است که اسرائیل یک رژیم مستقل از آمریکا نیست بلکه بازوی آمریکا در منطقه تلقی می‌گردد. چه کسی در منطقه جنگ‌افروزی می‌کند؟ چه کسی تجاوزگری می‌کند؟ چه کسی در امور دیگر کشورها مداخله می‌کند؟ از این رو، موجودیت اسرائیل، بقای آن، قدرت اسرائیل و ارتقاء جایگاه آن از طریق صلح و غیر صلح، یک تهدید امنیتی بزرگ برای تمامی کشورهای منطقه، از ایران گرفته تا پاکستان و حتی کشورهای آسیای میانه و ترکیه و … محسوب می‌‌شود.

بنابراین کسانی که امروز در مقابل اسرائیل ایستاده‌اند، در واقع در حال دفاع از ملت فلسطین و حقوق سلب‌شده‌ی آن‌ها و همچنین در حال دفاع از مقدسات و در حال دفاع از لبنان، سوریه، اردن، مصر، عراق و دیگر کشورها هستند. اسرائیل از هدف تشکیل دولتِ «از نیل تا فرات» عقب‌نشینی نمی‌کند و این هدف، همواره رؤیایی بوده که اسرائیل برای تحقق آن تلاش کرده است. اسرائیل یک پایگاه نظامی در منطقه محسوب‌ می‌شود که برای تحقق منافع آمریکا فعالیت می‌کند. همه‌ی ما می‌دانیم که آمریکا می‌خواهد ایران به دوران ماقبل انقلاب یعنی دوران شاهنشاهی بازگردد و برای آمریکا مانند عربستان سعودی باشد؛ تا بدین‌سان هرگاه درخواست دریافت نفت کند، به آن داده شود و هرگاه درخواست کاهش قیمت نفت داشته باشد، به آن جامه‌ی عمل پوشانده شود. شما دیدید که ترامپ توانست ۴۵۰ میلیارد دلار از ریاض بگیرد. ترامپ صراحتاً گفت دریافت این ۴۵۰ میلیارد دلار، برای او بسیار آسان‌تر از دریافت ۱۰۰ دلار از یک دکان غیرقانونی در خیابانی در نیویورک بوده است. ترامپ می‌خواهد ایران مانند سعودی باشد، یعنی همه‌ی کشورهای منطقه مانند سعودی باشند. سعودی به چه کسی تکیه کرده است؟ به سلطه‌طلبان در منطقه و همچنین به موجودیتِ اسرائیل که دارای سلاح هسته‌ای است و کشورهای منطقه را تهدید می‌کند.

بر همین اساس، راهبرد بزرگی که حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) بر روی آن تأکید داشتند، این بود که اگر بخواهیم منطقه‌ای سرشار از امنیت داشته باشیم، در صلح دائم زندگی کنیم و از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی خود دفاع کنیم و همه‌ی کشورهای منطقه از حاکمیت ملی و آزادی حقیقی برخوردار باشند، هیچ‌یک از این‌ها با موجودیتِ اسرائیل سازگار نیست. آن‌ها می‌خواهند از طریق معاهدات صلح، موجودیت اسرائیل را تثبیت کنند.

* اسرائیل و مسئولان آن در سال ۲۰۰۰ اعلام کردند که از جنوب لبنان خارج می‌شوند و تلاش کردند تا این کار را به‌عنوان یک عمل داوطلبانه جلوه دهند. آیا آن‌ها داوطلبانه بیرون رفتند و یا مجبور به ترک جنوب لبنان شدند؟

اسرائیلی‌ها به‌دلیل متحمل شدن خسارت‌های مادی و انسانی فراوان از سوی مقاومت، خواستار عقب‌نشینی از جنوب لبنان بودند. هیچ شکی وجود ندارد که مقاومت و عملیات‌های آن بود که اسرائیل را وادار به ترک جنوب لبنان کرد. در لبنان هیچ‌کس درباره‌ی این مسئله شک ندارد، یعنی همه روی این مسئله اتفاق نظر دارند. اگر عملیات‌های روزانه‌ی مقاومت نبود، اسرائیل همچنان در جنوب لبنان باقی می‌ماند. البته اسرائیلی‌ها حتی زمانی که از سوی مقاومت تحت شدیدترین فشارها قرار داشتند، تلاش می‌کردند تا از طرف مقابل خود، به امتیازی دست پیدا کرده و شروطشان را به سوریه و لبنان تحمیل کنند. در آن زمان، لبنان و همچنین سوریه که ریاست جمهوری آن با حافظ اسد بود، اعطای امتیاز به اسرائیل را رد کردند. البته سوریه تأثیر ب‌سزایی بر دولت لبنان داشت و به آن کمک کرد تا شروط اسرائیل را رد کند. داخل پرانتز اشاره‌ای به مسئله‌ی «اسحاق رابین» و «حافظ اسد» داشته باشم و آن اینکه یکی از عوامل برهم خوردن فرایند مذاکرات سوری – اسرائیلی، موضع حافظ اسد بود، زیرا اسرائیلی‌ها زمانی که به مرزهای چهارم ژوئن آمدند، حافظ اسد بر بازپس‌گیری بخشی از دریاچه‌ی «طبریه» از آن‌ها اصرار داشت. او می‌گفت که این دریاچه متعلق به سوریه است و باید به آن بازگردد. این مسئله یکی از عواملی بود که موجب ابتر ماندن تفاهمات اسرائیلی – سوری پس از مرگ «اسحاق رابین» و در زمان حکومت «شیمون پرز» شد.

حالا مجدداً به مسئله‌ی جنوب لبنان بازگردیم. به اینجا رسیدیم که اسرائیلی‌ها تلاش کردند امتیازاتی را از سوریه و لبنان دریافت کرده و شروطشان را به آن‌ها تحمیل کنند. دولت‌های سوریه و لبنان نیز موضع خود در مخالفت با این مسئله را اعلام کردند. حزب‌الله و مقاومت در لبنان نیز آن را رد کردند. از سوی دیگر، مقاومت حزب‌الله نیز به عملیات‌های خود ادامه داد تا جایی که اسرائیلی‌ها به این نتیجه رسیدند که بقایشان در لبنان، هزینه‌بردار است و نمی‌توانند به هیچ امتیازی از سوی لبنان دست پیدا کنند. لذا آن‌ها تصمیم گرفتند تا بدون هیچ قید و شرطی از جنوب لبنان خارج شوند. این را نیز در نظر بگیرید که در آن زمان، فشارهای داخلی در اراضی اشغالی از سوی شهرک‌نشینان برای خروج اسرائیل از سوریه و لبنان وجود داشت؛ به‌ویژه خانواده‌های نظامیان اسرائیلی و خانواده‌های کشته‌شدگان، خواستار خروج اسرائیل از لبنان بودند. زیباتر از آن اینکه آن‌ها ماه جولای سال ۲۰۰۰ را برای خروج از لبنان مشخص کردند. شدت عملیات‌های مقاومت، گزینه‌ی عقب‌نشینی اسرائیل از اراضی لبنان را به تل‌آویو تحمیل کرد و بدین‌سان، نظامیان این رژیم در کمال ذلت و خواری و به‌صورت کاملاً دستپاچه و عجولانه، به فضل خدا از جنوب لبنان خارج شدند. این اتفاقی است که به لطف خداوند افتاد.

من در اینجا خاطره‌ی بسیار مهمی را از السید القائد به یاد می‌آورم. به یاد دارید که من گفتم ایشان در سال ۱۹۹۶ گفته بودند هیچ صلحی میان سوریه و اسرائیل محقق نخواهد شد. در سال ۲۰۰۰ و چند ماه پیش از عقب‌نشینی اسرائیل از جنوب لبنان، ما یعنی شورای حزب‌الله طبق برنامه‌ریزی قبلی، برای دیدار با السید القائد و مسئولان ایرانی به تهران سفر کردیم. در آن سفر، برای اولین بار فرماندهان نظامی در جبهه‌ی مقاومت را نیز با خود همراه ساختیم. تقریباً ۵۰ نفر از فرماندهان مقاومت همراه ما بودند.

در آن زمان، برآورد ما این بود که اسرائیل در سال ۲۰۰۰ از اراضی لبنان عقب‌نشینی نخواهد کرد. مطمئن نبودیم اما عقب‌نشینی اسرائیل در سال ۲۰۰۰ را بعید می‌دانستیم، چراکه معتقد بودیم اسرائیل حاضر به عقب‌نشینیِ بدون قید و شرط نخواهد شد. ما به السید القائد گفتیم «بعید می‌دانیم که اسرائیل از جنوب لبنان عقب‌نشینی کند. به نظر می‌رسد که اسرائیل در لبنان باقی می‌ماند و ما به زمان بیشتر و عملیات‌های بیشتری برای وادار کردن آن به خروج بی‌قید و شرط نیاز داریم». سپس ایشان پرسیدند: «چرا این مسئله را بعید می‌دانید؟» ما نیز پاسخ دادیم «زیرا این اقدام، خطر بزرگی برای اسرائیل خواهد بود. عقب‌نشینی بدون قید و شرط اسرائیل از جنوب لبنان به مثابه پیروزی آشکار مقاومت است و این اولین پیروزی واضحِ مقاومت محسوب می‌شود و طبیعتاً تأثیراتی بر تحولات داخلی فلسطین و ملت فلسطین خواهد داشت؛ مسئله‌ای که یک تهدید راهبردی برای اسرائیل محسوب می‌شود و این پیام را به فلسطینیان مخابره می‌کند که راه اصلی، مقاومت است و نه مذاکرات؛ پیامی که به آن‌ها می‌گفت: مذاکرات، اراضی و مقدساتتان را از شما گرفت اما مقاومت، لبنان و جنوب لبنان را آزاد کرد».

اینجا بود که السید القائد فرمودند: «من به شما پیشنهاد می‌کنم که بنا را به‌صورت جدی بر این بگذارید که اسرائیل از لبنان خارج می‌شود و شما پیروز می‌شوید. شما بر اساس این مسئله به امور خود رسیدگی کنید و برای آینده برنامه‌ریزی کنید. بنشینید و برنامه‌ریزی کنید که چگونه از لحاظ نظامی، میدانی، رسانه‌ای و سیاسی باید با مسئله‌ی عقب‌نشینی اسرائیل از لبنان مواجه شد». ما از شنیدن این سخنان ایشان غافلگیر شدیم، چراکه همگی اعتقاد داشتند «ایهود باراک» که در آن زمان در انتخابات پیروز شده بود، به وعده‌ی خود مبنی بر عقب‌نشینی عمل نخواهد کرد، زیرا شروطش محقق نشده بود؛ به‌ویژه اینکه به تعهدات امنیتی هم دست نیافته بود. یعنی نه دولت لبنان، نه دولت سوریه و نه حزب‌الله لبنان به اسرائیل تعهدات امنیتی نداده بودند. بنابراین، سؤال این بود که چگونه ممکن است عقب‌نشینی کند؟ این اقدام، غیر عقلانی و غیر منطقی بود.

مهم‌تر اینکه پس از این جلسه، هنگام شب بود که ما با برادرانمان در مقاومت از جمله مرحوم حاج «عماد مغنیه» به منزل السید القائد رفتیم. برادران همراه ما کسانی بودند که در خطوط مقدم جبهه مبارزه می‌کردند و هر لحظه امکان شهادتشان وجود داشت. ما و برادرانمان پس از ورود به منزل السید القائد به سالن بزرگی رفتیم که در آنجا نماز اقامه می‌شد. برادران ما لباس نظامی بر تن داشتند و چفیه نیز بر گردن خود انداخته بودند و شباهت بسیاری به بسیجی‌ها در جبهه‌های ایرانی پیدا کرده بودند. برنامه فقط این بود که به امامت السید القائد نماز جماعت اقامه کنیم و پس از عرض ادب و ارادت خدمت ایشان، مراسم را خاتمه دهیم. السید القائد نماز را اقامه کردند و پس از پایان نماز عشا، ایشان برای خوش‌وبش با برادران لبنانی خود از جای برخاستند.

سپس السید القائد به همراهان خود گفتند: «کمی عقب بروید». سپس به من گفتند: «من تسلیمم». در این لحظه یکی از برادران ما آمد و بوسه بر دست السید القائد زد، برخی از برادران نیز شروع به گریه کردند، برخی از آن‌ها نیز از شدت گریستن، بر زمین افتادند. آن‌ها کم‌کم جلو آمدند. یکی از برادران بر دست السید القائد بوسه زد و زمانی که نفر دوم برای بوسیدن پای السید القائد خم شد، ایشان اجازه‌ی این کار را ندادند. ایشان به عقب بازگشتند و به من گفتند: «به آن‌ها بگو بنشینند و آرام باشند تا کمی با هم صحبت کنیم». قرار نبود السید القائد در آن مراسم با آن‌ها سخن بگویند. من از برادران خود خواستم آرامش خود را حفظ کنند و من سخنان السید القائد را برایشان ترجمه می‌کردم. از جمله مواردی که ایشان مطرح کردند و البته به نظر من نشئت‌گرفته از کراماتشان بود – و نه برآمده از تحلیل‌های سیاسی و بصیرتی، بلکه عمیق‌تر از آن – این بود که فرمودند: «شما ان‌شاءالله پیروز خواهید شد. پیروزی شما بسیار بسیار و بسیار نزدیک‌تر از آن چیزی است که برخی تصور می‌کنند». ایشان به من اشاره کردند، زیرا من گفته بودم که عقب‌نشینی اسرائیل به این شکل بعید است. ایشان درحالی‌که با دست چپ خود اشاره می‌کردند، گفتند: «یکایک شما با چشمان خود خواهید دید که پیروز خواهید شد».

این جلسه تمام شد و ما هم به لبنان بازگشتیم. در آن هنگام عملیات‌های بزرگی را ترتیب دادیم و البته شمار زیادی از مردان مقاومت نیز به شهادت رسیدند. تاریخ ۲۵ مِی فرا رسید و عقب‌نشینیِ ذلت‌بار، غافلگیرانه و غیر قابل پیش‌بینی اسرائیل از جنوب لبنان آغاز شد. همچنین در پیشروی به‌سمت مرزها شماری شهید شدند. همچنین اینجا بود که هر دو پیش‌بینی رهبر انقلاب به منصه‌ی ظهور رسید و عیناً محقق شد. اول اینکه پیروزی مقاومت خیلی زود و تنها پس از چند ماه از آن دیدار به وقوع پیوست و دوم اینکه تمامی افرادی که در دیدار اخیر با السید القائد حضور داشتند و در عملیات‌های خط مقدم نیز مشارکت داشتند، همگی آن‌ها در قید حیات بودند و با چشمان خود شاهد پیروزی عظیم و بزرگ بودند.

* حضرت آقا چند سال قبل فرموده بودند که اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید. تفسیرهایی در مورد این جمله‌ی حضرت آقا مطرح شد. عده‌ای این جمله را قطعی انگاشتند و حتی روزشماری هم برای تحقق آن در نظر گرفتند. از سوی دیگر، جبهه‌ی استکبار شروع به استهزاء تفسیرهای برخی در این زمینه کرد. شما در مواقع مختلف رودرروی رژیم صهیونیستی ایستادید و نبردهای مختلفی را با این رژیم تجربه کرده‌اید. با توجه به تجربه‌هایی که داشته‌اید، وقتی که شما این جمله‌ی حضرت آقا را شنیدید، برداشت شما و احساستان از آن چه بود و چه هست؟

اولاً باید بگویم شخصاً از این سخن السید القائد غافلگیر نشدم، چراکه ما در جلسات داخلی خود در سال‌های گذشته جملاتی از این قبیل را شنیده بودیم؛ به‌ویژه در سال ۲۰۰۰ یعنی پس از پیروزی بر رژیم صهیونیستی. چند ماه پس از تحقق آن پیروزی خدمت السید القائد رسیدیم و ایشان بسیار از آن پیروزی خوشحال بودند. درخصوص آینده سخن گفتیم. در آن زمان ایشان می‌گفتند: «اگر ملت فلسطین، مقاومت در لبنان و ملت‌های منطقه به مسئولیت‌های خود به‌درستی عمل کنند و این راه را ادامه دهیم، بدون شک اسرائیل نمی‌تواند مدت زیادی در منطقه دوام بیاورد». بنابراین زمانی که ۲۵ سال را از السید القائد شنیدم، به این نتیجه رسیدم که ایشان زمان اضافی‌ای را به اسرائیل داده‌اند. به همین دلیل غافلگیر نشدم.

از سوی دیگر باید گفت که این سخن السید القائد درباره‌ی اسرائیل، یک مسئله‌ی کاملاً جدی است. حسب تجربه‌هایی که داشتیم و به بخشی از آن اشاره شد، ما اعتقاد داریم که السید القائد فردی مورد تأیید خداوند متعال هستند و آنچه می‌گویند بعضاً از جایی دیگر نشئت‌ می‌گیرد؛ کمااینکه در جنگ ۳۳روزه این اتفاق افتاد. لازم است اشاره کنم که تمامی داده‌ها، بررسی‌ها و اطلاعات نشان می‌دهد که چنین اتفاقی (نابودی اسرائیل) رخ خواهد داد؛ اما تحقق این مهم، بدون قید و شرط نیست و شرط و شروطی دارد. شرط تحقق این مهم، آن است که مقاومت به کار خود در منطقه ادامه دهد، تسلیم اسرائیل نشود و جمهوری اسلامی نیز حمایت‌های خود از مقاومت در منطقه را تداوم ببخشد. بنابراین اگر ما مقاومت کنیم و به راه خود در این مسیر ادامه دهیم، شرایط میدانی و واقعی می‌گوید که اسرائیل نیز قادر نخواهد بود ۲۵ سال در منطقه بماند.

مثالی می‌زنم تا این مسئله روشن‌تر شود. ما در طول سال‌های گذشته پژوهش‌ها و بررسی‌های زیادی را پیرامون رژیم اسرائیل صورت داده‌ایم؛ اینکه اساس این رژیم چیست؛ یعنی این رژیم بر چه پایه‌ای استوار بوده و عوامل موجودیت و بقای این رژیم در چه مسائلی نهفته است؟ و اینکه نقاط ضعف و قوت این رژیم چیست؟ لذا این مسئله نشان می‌دهد که مقاومت در مسیر خود همواره از پژوهش‌ها و همچنین قدرت عقل و تفکر بر پایه‌ی واقعیت‌های موجود، بهره‌برداری کرده است. هرچند که عاطفه و احساس، انگیزه‌ی فراوان، اعتمادبه‌نفس بالا و روحیه‌ی انقلابی در نبرد با صهیونیسم وجود داشته، اما این بدان معنا نیست که این نبرد از جنبه‌ی تحقیقاتی و عقلی برای شناسایی نقاط ضعف و قدرت دشمن به‌منظور انتخاب زمان و مکان و روش‌های مناسب، تُهی بوده است. این دیدگاه ما است و اگر بخواهید وارد جزئیات آن شوم، مشکلی ندارم. من بر مبنای شناخت خود از پایه و اساسِ ساختار رژیم دشمن – چه از لحاظ داخلی و چه از لحاظ خارجی – و همچنین نقاط ضعف و قوت آن سخن می‌گویم و از ابعاد پنهان سخن السید القائد اطلاع ندارم. با این حال، با توجه به تحقیقات میدانی و واقعی و پژوهش‌های صورت‌گرفته، می‌توانیم صراحتاً بگوییم که اسرائیل نمی‌تواند به بقا در عرصه‌ی وجود ادامه دهد، زیرا موجودیت اسرائیل در منطقه یک موجودیت طبیعی نیست، بلکه موجودیتی است که با ماهیت منطقه در تعارض است. این موجودیتی است که با زور به منطقه تحمیل شده است. این موجودیت نمی‌تواند عادی شده و به مسئله‌ای طبیعی تبدیل شود.

حتی اگر پادشاهان، اُمرا و حکام عرب بخواهند، تمامی ملت‌های منطقه نیز مخالف وجود اسرائیل هستند و قاطعانه این موجودیت نامشروع را رد می‌کنند. عناصر ضعف در موجودیت اسرائیل بسیار زیاد است و احتمال سقوط و فروپاشی این رژیم خیلی بالاست. به دو نمونه از ضعف آشکار اسرائیل اشاره می‌کنم؛ اولاً، در حال حاضر قدرت اسرائیل به‌شدت به قدرت ایالات متحده‌ی آمریکا وابسته است. از همین رو اگر هر اتفاقی برای ایالات متحده‌ی آمریکا رخ دهد که منجر به مشغول شدن آمریکا به خود و کاهش نفوذش در منطقه شود – مانند اتفاقی که برای اتحاد شوروی افتاد – از فروپاشی اقتصادی گرفته تا مشکلات و شکاف‌های داخلی و حوادث طبیعی و یا هر معضل دیگری، خواهید دید که اسرائیلی‌ها در کوتاه‌ترین زمان ممکن بساطشان را جمع می‌کنند و می‌روند. بنابراین نابودی آن‌ها لزوماً مستلزم جنگ و جنگاوری نیست. بنابراین بقای اسرائیل در فلسطین، چه از لحاظ معنوی و روانی و چه از لحاظ نظامی و اقتصادی، وابسته به حمایت‌های آمریکا است. اگر آمریکا به خود مشغول شود، بنابراین اسرائیل نیز قادر به بقا نخواهد بود و نیاز به جنگ با آن نیست. این تنها یک مثال است اما حقیقت عینی است. همه می‌دانند که آمریکا سالانه سه میلیارد دلار به اسرائیل کمک مالی می‌کند. در همین حال، اسرائیلی‌ها از تسهیلات بانکی آمریکا به میزان ۱۰ میلیارد دلار به‌صورت سالانه برخوردار هستند. بخشی از مالیات‌هایی که در آمریکا پرداخت می‌شود، به جیب اسرائیل می‌رود. علاوه‌ بر این، پیشرفته‌ترین فناوری‌ها از آمریکا به اسرائیل منتقل می‌شود و حمایت آمریکا از اسرائیل مسئله‌ی مشهود و آشکاری است. یکی از مهم‌ترین دلایل مواضع ذلت‌بار رژیم‌های عربی در قبال اسرائیل، ترس و وحشت آن‌ها از آمریکاست و نه هراس از خودِ اسرائیل. اگر روزی فرا رسید که در آن، همین رژیم‌های عربی کنونی با ارتش‌هایشان از فشارهای آمریکا رهایی یابند، مواضع آن‌ها در قبال اسرائیل متفاوت خواهد بود.

مثال دیگری بزنم. دولت‌های جهان معمولاً برای خود ارتش می‌سازند، ولی گفته می‌شود اسرائیل ارتشی است که برای آن دولت ساخته شده است. در جهان، ممکن است ارتش کشوری سقوط کند اما آن کشور سرپا خواهد ایستاد. به‌عنوان مثال، پس از جنگ آمریکا علیه عراق، آمریکایی‌ها ارتش عراق را منحل کردند اما کشور عراق باقی ماند و از بین نرفت. کشورهایی در جهان هستند که یا ارتش ندارند و یا از ارتش ضعیفی برخوردار هستند اما اسرائیل رژیمی است که بدون وجود یک ارتش قوی، قادر به ادامه‌ی حیات خود نیست. اگر ارتش آن شکست بخورد و یا اگر واقعیتِ این ارتش یعنی ضعف و سستی آن برای شهرک‌نشینان آشکار شود و بفهمند که این ارتش قادر به حمایت از آن‌ها نیست، خواهید دید که اسرائیلی‌ها بساطشان را جمع می‌کنند و می‌روند.

برادران گرامی من! نقاط ضعف اسرائیل بسیار و در عین حال، کُشنده است. به همین دلیل من معتقدم که در سایه‌ی وجودِ یک اراده‌ی ملی و جمعیِ مخالفِ بقای این رژیم، تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی در این زمینه به وقوع خواهد پیوست. من از جمله کسانی هستم که به قدرت نسل حاضر اعتقاد دارند و ان‌شاءالله این نسل وارد فلسطین خواهد شد، در قدس نماز برپا خواهد کرد و دیگر اسرائیلی وجود نخواهد داشت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif پایان بخش دوم 

 

این مطالب را از دست ندهید....

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.