آسیب شناسی حکومت اسلامی در سیره نبوی

مقصود از آسیب شناسی حکومت، شناخت و تحلیل آسیب های بالقوه یا بالفعلی است که در مبانی، ساختار یاکارکرد حکومت ایجاد می شود. سیره نبوی از دقت در شناخت آسیب های حکومت در ابعاد مختلف حکایت می کند. حکومت اسلامی همانند هر حکومت دیگر و همانند تمدن ها، ممکن است تولد، جوانی، پیری و دوران زوال داشته باشد. رسول گرامی اسلام (ص) همواره مردم را از آسیب های حکومت آگاه نموده اند. تا در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی اجتماعی و قضایی با مشکلات کمتری رو به رو شوند و در صورت مواجهه بر آنها غالب آیند. رسول اکرم (ص) هیچ گاه به سیاست اصالت ندادند، بلکه برعکس، همواره سیاست را تابع اخلاق و معنویت دانسته اند. اسلام عمدتا براساس اخلاق و معنویت و فرهنگ در مدت زمانی کوتاه به قدرتی بزرگ تبدیل شد. پیامبر (ص) از طرفی مسئولان و زمامداران را از آسیب های سیاسی برحذر می دارند و از طرف دیگر مردم را ناظر و حاضر بر اعمال ایشان معرفی می کنند. مردم از طریق «نصیحت ائمه مسلمین» هم ساز و کار اطلاع رسانی به ایشان را دارند، و هم بر قدرت سیاسی کنترلی همراه با ضمانت اعمال می کنند. اشراف و طبقه مرفه جامعه علاوه بر محافظه کاری سیاسی، منشأ آسیب های اقتصادی برای حکومت اسلامی هستند. عدالت اقتصادی تنها در سایه ریشه کن کردن فقر و تراکم ثروت و مبارزه با مترفان امکان پذیر است. پیامبر (ص) با طرح اصل مساوات و عدالت اجتماعی با کلیه مظاهر شرک مبارزه کردند. مردم در تصدی امور اجتماعی و در برابر قانون مساوی هستند و از این جهت هیچ کس بر فرد دیگر برتری ندارد. اعضای جامعه همچون اعضای بدن از یکدیگر متأثر می شوند و بدین صورت جامعه اسلامی کل واحدی را تشکیل می دهد. هر چند پیامبر اسلام (ص) موفق به ایجاد تشکیلات قضایی منسجم و مفصلی نشد، اما راهبردهایی کلی در این زمینه ارائه کرد که براساس آن می توان مهم ترین آسیب های قضایی از دیدگاه ایشان را استنتاج نمود. مهم ترین آسیب قضایی از دیدگاه وی، انحراف از احکام الهی و تحت الشعاع قرار گرفتن اصل عدالت است.

 

 

مقدمه

حکومت اسلامی همانند دیگر حکومت ها و تمدن ها در زمانی خاص متولد می شود، دوران بلوغ و جوانی دارد، و بالاخره به دلیل مواجه شدن با چالش ها و آسیب ها ممکن است به دوران پیری و حتی زوال برسد. مقصود از «آسیب شناسی»، شناخت موانع داخلی و خارجی بالقوه یا بالفعلی است که یک حکومت را تهدید می کند. در این مقاله، از «حکومت»، معنای غیرمدرن آن قصد می شود تا شامل کلیه دولت ها – اعم از مدرن و پیشامدرن – شود. دولت پیامبر (ص)  در مدینه نوعی دولت – شهر[۱] بود که در زمان خلیفه دوم به دولت – امپراتوری[۲] تبدیل شد. آسیب شناسی حکومت، بحثی جدید نیست. علاوه بر ابن خلدون، ابوالاعلی مودودی در مقایسه عصر پیامبر (ص)  با زمان پایان حکومت امویان، تغییراتی را برمی شمرد که به نوعی آسیب شناسی حکومت اسلامی تلقی می شود. این تغییرات عبارتند از:

– تغییر در قانون تعیین امام و خلیفه به این صورت که سلطنت اموی جانشین خلافت شد (و حتی در قرائت شیعی می توان گفت خلافت به جای امامت نشست )؛

– دگرگونی در روش زندگی خلفا و حاکمان؛

– تغییر در کیفیت مصرف بیت المال؛

– پایان آزادی ابراز عقیده. دیگر کسی نمی توانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهی از منکر به حاکمان اندرز دهد، زیرا همچون امام حسین علیه السلام جانش را از دست می داد؛

– پایان آزادی قضات و نهادهای قضایی. نهادهای قضایی در جهت خواست سلاطین اموی و سپس عباسی حرکت می کردند و توان محاکمه شخص حاکم را نداشتند، از این رو راه برای هرگونه تخلف و ظلمی باز بود؛

– خاتمه حکومت شورایی و حاکمیت استبداد. دیگر در امور حکومت با خردمندان و اهل حل و عقد و نخبگان جامعه اسلامی مشورت نمی شد؛

– ظهور و غلبه تعصب های نژادی و قومی به جای ارزش های اسلامی؛

– نابودی اصل برتری قانون[۳]

در این مقاله، سعی می شود مهم ترین آسیب های حکومت اسلامی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی براساس سیره نبوی توصیف و تحلیل شود. آسیب های حکومت در ابعاد مختلف با هم ارتباط دارد، بنابراین نمی توان یکی را بدون در نظر گرفتن دیگری تحلیل کرد. از دیدگاه نبی اکرم  (ص)  حکومت اسلامی غایتی الهی و «فضیلت محور» دارد؛ هرچند در مشروعیت و سازوکارهای سیاسی و اجتماعی به رأی مردم تکیه می زند و آن را مهم ترین عامل جلوگیری از انحراف حکومت در ابعاد مختلف تلقی می کند. در این مقاله به این دلیل از آسیب شناسی قضایی به شکل مستقل بحث نمی کنیم که در زمان حیات پیامبر اسلام  (ص)  یک نظام قضایی منظم و منسجمی تشکیل نشد؛ هرچند پیامبر (ص)  اصول و قواعد قضاوت را پایه گذاری فرمودند و عملاً قضاوت بین مردم را عهده دار شدند و این جریان پس از پیامبر ادامه یافت.

آسیب شناسی سیاسی

حضرت محمد (ص)  در جریان تغییر، تبدیل و گذار از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی از شیوه فرهنگی بهره جست و هرگز به سیاست استقلال نداد. به بیان دیگر، در رأس اقدامات آن حضرت، اقدامات فرهنگی و محتوایی قرار داشت و به تعبیر امروزی آن حضرت «فرهنگ گرا» بود. براساس این نظریه، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد؛ لذا تغییر در محتوای باطنی انسان ها عاملی سرنوشت ساز به شمار می آید. حتی وقتی پیامبر (ص)  تشکیل حکومت داد، باز هم به فکر و فرهنگ، اولویت و اوّلیت می داد. [۴]طبق این الگو، تشکیلات و سازمان حکومت براساس بیعت و مشارکت همگانی و تأییدات الهی شکل گرفت و از استبداد و خودرأیی خبری نبود و مشاورت در امور جای آن را گرفت. آیاتی چون «و شاورهم فی الأمر»[۵]و «و أمرهم شوری بینهم»[۶]زمینه ساز مشارکت همگانی بود. می توان گفت که تأمین سعادت مردم، تأمین رفاه، امنیت و استقلال از اهداف دولت اسلامی به شمار می رود.

بر این اساس، شاید بتوان گفت مهم ترین آسیب در حکومت اسلامی از دیدگاه سیره نبوی همانا نگاه استقلالی و «ابزار محور» به سیاست است. سیاست نبوی، «اخلاق محور» و مبتنی بر سعادت بود. در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص)  در پیشرفت اسلام و جذب دل ها تصریح شده است:

فبما رحمة من اللَّه لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر؛ ای رسول ما، به خاطر لطف و رحمتی که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشته ای و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکنده می شدند، پس آنها را ببخش، و برای آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنها مشورت فرما.

از این آیه استفاده می شود که: ۱- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهی است، بنابراین کسانی که نرمش ندارند، از این موهبت الهی محرومند؛ ۲- افراد سنگدل و سخت گیر نمی توانند مردم داری کنند و به جذب نیروهای انسانی بپردازند؛ ۳- رهبری و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است؛ ۴- باید دست شکست خوردگان در جنگ و گنه‏کاران شرمنده را گرفت و جذب کرد (با توجه به این که شأن نزول آیه مذکور در مورد ندامت فراریان مسلمان در جنگ احد است)؛ ۵- مشورت با مردم از خصلت های نیک و پیونددهنده است که موجب انسجام می گردد.

پیامبر اسلام  (ص)  علاوه بر این که ارزش های اخلاقی را بسیار ارج می نهاد، خود مجسمه فضایل اخلاقی و ارزش های والای انسانی بود. او در همه ابعاد زندگی با چهره ای شادان و کلامی دلاویز با حوادث برخورد می کرد؛ برای نمونه در سال نهم هجرت هنگامی که قبیله سرکش «طی» در اثرحمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، «عدی بن حاتم»، از سرشناسان این قبیله، به شام گریخت، ولی خواهرش «سفانه»، به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و در خانه ای نزدیک مسجد جای دادند. روزی رسول خدا (ص)  از آن اسیران دیدن کرد. سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: ای محمد! پدرم (حاتم طائی ) از دنیا رفت و نگهبان و سرپرستم (عدی) ناپدید شد و فرار کرد؛ اگر صلاح بدانی مرا آزاد کن و شماتت و بدگویی قبیله های عرب ها را از من دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد می ساخت، از همسایگان نگهبانی می نمود، به مردم غذا می رسانید، آشکارا سلام می کرد و در حوادث تلخ روزگار مردم را یاری می نمود. پیامبر اکرم  (ص)  به سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقاً، لو کان أبوک مسلماً لترحمنا علیه؛ ای دختر! این ویژگی هایی که برشمردی، از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار می دادیم». آنگاه پیامبر (ص)  امر فرمود: «خلوا عنها فإن أباها کان یحب مکارم الاخلاق؛ این دختر را به پاس احترامی که پدرش به ارزش های اخلاقی می نمود، آزاد سازید. »

آسیب دیگری که حکومت اسلامی را تهدید می کند، عزل و نصب براساس روابط و در نظر نگرفتن شایستگی هاست. در سیاست نبوی، بکارگیری نیروها صرفاً براساس لیاقت و شایستگی بود و تقدم گرفتن بر دیگران بر غیر این اساس، نوعی خیانت به خدا تلقی می شد: مَن تَقَدّمَ علی المسلمین و هُوَ یَرَی أن فیهم مَن هو أفضلُ مِنه فقد خان اللَّهَ و رسولَه و المسلمین[۷]؛ کسی که بر مسلمانان پیشی گیرد، در حالی که می داند در میان آنها کسی افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسی به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.

نبی گرامی  (ص)  از هرگونه رفتاری که بوی تفرعن و خوی تکبّر از آن استشمام می شد، بیزار بود و از هر حرکتی که تشبه به اشرافیت و سلطنت داشت متنفر بود و پرهیز می کرد؛ چنان که حضرت صادق علیه السلام فرمود: «کان یکره أن یتشبه بالملوک[۸]؛ (پیامبر) بد می دانست که تشبه به سلاطین داشته باشد ». او اجازه نمی داد که کسی او را با پای پیاده همراهی کند در حالی که خود سواره بود، مگر این که حضرت آن فرد را همراه خود سوار می کرد و اگر نمی پذیرفت، می فرمود: شما جلو برو و در فلان مکان منتظر باش و اگر کاری داری در آن جا یکدیگر را ملاقات می کنیم، زیرا جز این را استخفاف انسان ها می دانست. این سلاطین و ملأ و اشراف و مترفان هستند که برای کسب اعتبار نیاز به جلوه های دروغین رفتاری دارند و برای بزرگ داشتن خود حقیر خویش نیازمند خفیف ساختن دیگرانند، نه رسولی که «اکرم» انسان هاست و نه آن که از «کرامت » ذاتی خود (به سبب «فسق») تهی نشده است. مردی خواست تا بر دست رسول خدا (ص)  بوسه زند پیامبر دست خود را کشید و فرمود: «این کاری است که عجم ها با پادشاهان خود می کنند و من شاه نیستم، من مردی از خودتان هستم». مردم در حکومت نبوی، محوریت داشتند.

رفاه طلبی، که در عناوین بعد از آن سخن خواهد رفت، منشأ محافظه کاری – به عنوان دیگر آسیب حکومت دینی – است. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقه مند و عامل و محرک محافظه کاری یا واپسگرایی در ساختار اجتماعی است. ترک هر روش و راه و رسم پذیرفته شده زندگی با مخالفت این طبقه رو به رو می شود. آنان با عبارت پردازی های مبالغه آمیز هر نوآوری و تغییر را موجب ایجاد آشوب در جامعه، واژگونی اخلاق و بر هم زدن نظم طبیعت معرفی می کنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پایین تر جامعه را به محافظه کاری می کشاند؛ زیرا امکانات مصرف و زیستن را بر آنها تنگ می کند تا توانایی پذیرش راه و روش جدید را نداشته باشند. به این ترتیب، طبقه مرفه، از سه طریق برای جلوگیری از توسعه فرهنگی بهره می برد: ایستایی کامل خود طبقه، از راه الگوی سرمشقی ضایع کردن تظاهری (رقابت منزلتی) و محافظه کاری، و به طور غیرمستقیم از طریق نظام توزیع نابرابر ثروت و معاش که تکیه گاه این نهاد است. [۹]سخنان ابوسفیان بعد از پیروزی در جنگ اُحد مبنی بر این که هبل دوباره مقام خود را یافت و ارجمند شد و آنها عزّی دارند، نوعی تبلیغ سنت ها و رسوم پیشین بود که برای مقابله با اندیشه جدید و با هدف واپسگرایی صورت می گرفت.

ثروت و دارایی های مادی، امنیت اشراف را در پی دارد و از دست دادن یا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنی و بی تابی می شود. واکنش یهودیان بنی نضیر به قطع درختان خرما به دست مسلمانان، از این نوع است. سخنان و اظهارنظرهای یاران پیامبر (ص)  درباره بنی نضیر هنگام ترک مدینه و اندوه منافقان، نشان دهنده تأثیر زیاد آنها بر اهالی آن جاست. اشراف، معمولاً در شرایط سخت به تضعیف روحیه توده مردم، یادآوری گذشته و ایجاد رعب و وحشت می پردازند. اشراف از پیمان نامه ها و صلح نامه ها برای اعمال قدرت بهره می برند؛ و معمولاً مواد آنها براساس تأمین منافع و اهداف اشراف و کسب اعتبار بیشتر آنان تنظیم می شود. در پیمان صلح حدیبیه که براساس ارزش های موردنظر قریش تنظیم شده بود، این امر کاملاً مشهود است، به طوری که یاران پیامبر (ص)  به مواد صلح نامه اعتراض کردند. مفاد پیمان نامه از این قرار است:

باسمک اللّهم، این پیمان صلحی است که محمد پسر عبداللَّه و سهیل بن عمرو بسته اند و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یکدیگر نشوند، به یکدیگر خیانت نکنند، سرقت و غارتی انجام ندهند و کاری به یکدیگر نداشته باشند. هرکس که بخواهد به دین محمد (ص)  یا به آیین و پیمان قریش درآید، آزاد باشد. هر فردی از قریش که بدون اجازه ولی خود پیش محمد بیاید [ایشان باید] او را برگرداند [ولی ] اگر کسی از یاران محمد به قریش پناهنده شود، [آن‏ها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحه ای، جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد.

در این صلح نامه، جایگزین کردن عبارت «باسمک اللّهم» به جای «بسم اللَّه الرحمن الرَّحیم» نوعی واپسگرایی است که سهیل بر آن اصرار می ورزد و پیامبر (ص)  به دلیل منافات نداشتن آن با آموزه های اسلامی می پذیرد و قرآن کریم، عمل رسول خدا (ص)  را تأیید می کند. بندهای پایانی صلح نامه «محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحه ای، جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است، همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد»، بیانگر بهره گیری قریش از موقعیت خویش به سبب وجود کعبه و وضع قوانین در جهت کسب منافع و به دست آوردن اعتبار و احترام بیشتر است.

عمروعاص بعد از مشورت با نجاشی، پادشاه حبشه، که نسبت به او و سایر اشراف قریش، منزلت بالاتری داشت، به اسلام گروید. ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نیاوردن خود گفت: «چه کنم که من در میان مردمی به ظاهر خردمند و بلند اندیشه زندگی می کرده و می دیدم مردم گرانمایه در پناه عقل و اندیشه خود زندگی می کنند و به هر راهی که می رفتند، می رفتم و چون اشخاص شریف و سالخورده از محمد کناره گیری کردند و خدایان خود را یاری دادند و به خاطر دین پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ایشان پیروی کردیم». در این سخنان، ایستایی طبقه اشراف و محافظه کاری آنها در برخورد با دین محمد (ص)  و نیز پیروی کورکورانه سایر اعضا از روش اشراف طبقه بالاتر و مسن تر به وضوح دیده می شود.

برخی اقدامات رسول خدا (ص)  برای مقابله با محافظه کاری را می توان به شرح زیر برشمرد:

۱- نفی سنن جاهلی و تنظیم قوانین بر مبنای برابری. حضرت محمد (ص)  در آخرین حج خود دغدغه هایشان را بیان کردند. ایشان با هوشمندی تمام، راه های نفوذ روحیه اشرافی و راهکارهای مورد توجه اشراف برای واپسگرایی و بازگشت به گذشته را شناسایی و گوشزد کردند و به مقابله با آن پرداختند. پیامبر اکرم تأکید می کنند که جان و مال مسلمانان محترم و رباهای جاهلیت ملغا است. پیامبر با معرفی کتاب اللَّه به عنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلی جلوگیری می کند و با بیان حقوق زنان، آنان را از منزلت نیابتی و بردگی ترقی می دهند و با طرح برادری مؤمنان و این که همه از نسل آدم و از خاک اند و گرامی ترین شخص نزد خدا با تقواترین است، ارزش های منزلتی موردنظر اشراف، مانند شرافت خانوادگی، ثروت و توانمندی مالی را بی اساس می دانند.

۲- از بین بردن بت ها، مسجد ضرار و کسانی که دعوت به محافظه کاری می کردند.

۳- دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلمانی که پیروانی داشتند. بعد از اسلام آوردن ابوسفیان بن حرب، پیامبر فرمودند: هرکس وارد خانه ابوسفیان شود یا در خانه خود بماند، در امان خواهد بود. آن حضرت به نمایندگان هوازن فرمودند: مالک بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشید.

۴- به مخاطره انداختن دارایی های اشرافی که به مقابله با مسلمانان می پرداختند؛ زمانی که یهود بنی نضیر در حصارهای خود بودند، پیامبر اسلام به دو نفر از یاران خود دستور دادند تا نخل های بنی نضیر را قطع کنند.

بی تفاوتی و سکوت مردم در مقابل اعمال حاکمان، از دیگر آسیب های حکومت اسلامی از دیدگاه سیره نبوی است. در نظام اسلامی، برای آحاد امت، حقی به عنوان «نصیحت ائمه» وجود دارد، و همه براساس این حق می توانند آرا و نظرهای خیرخواهانه خود را در مورد رهبران جامعه مطرح سازند و حتی می توانند او را مورد سؤال قرار دهند. مسئولیت حاکم اسلامی در برابر مردم، از بارزترین مشخصه های حکومت اسلامی است. نصیحت ائمه مسلمانان هم حق برای مردم ایجاد می کند و هم تکلیف؛ هم در حوزه انتقاد به حکام و هم در حوزه کنترل قدرت سیاسی. نصیحت ائمه مسلمانان، عاملی مهم در راستای نفی استبداد سیاسی تلقی می شود؛ زیرا حکمران هم در مقابل مردم و هم در مقابل خداوند مسئول است. [۱۰]

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (ص)  در منی برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: خدا خرم و شادان کند بنده ای را که سخنم را بشنود و در گوش گیرد و به کسانی که نشنیده اند برساند،… سه چیز است که دل هیچ مسلمانی با آن خیانت نکند: خالص نمودن عمل برای خدا، خیرخواهی پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان. [۱۱]

پیامبر گرامی  (ص)  دین را مساوی نصیحت و آن را اعم از نصیحت ائمه مسلمانان معرفی کردند: «قال رسول اللَّه  (ص)  الدین نصیحة، قیل: بِمَن یا رسول اللَّه؟ قال: لِلَّه و لِرَسولِهِ و لِکِتَابِهِ و لِلائمةِ في الدین و لجماعة المسلمین». [۱۲]

آسیب دیگر برای دولت اسلامی، محدود شدن دین جهان شمول اسلام به یک سرزمین یا نژاد خاص است. براساس آیه شریفه «و ما ارسلناک إلا کافة للناس»، پیامبر به محض استقرار حکومت در مدینه، سفیران خویش را به سوی پادشاهان کشورهای مختلف و رؤسای قبایل ارسال کرد. در این راستا و در دفاع از انسانیت و تحقق عدالت و رهایی انسان ها از گمراهی ها است که جهاد به عنون یک اصل مشروعیت می یابد.

اسلام همواره حقوق شهروندان غیرمسلمان را همانند مسلمانان محترم شمرده و تکالیف ایشان را نیز مساوی می داند. بی توجهی به این مسئله آسیبی برای حکومت اسلامی تلقی می شود. نبی اکرم براساس اصل مساوات در مسئولیت ها حکومت می کرد. آن حضرت در ابتدای ورود خود به مدینه ضمن انعقاد عهدنامه ای میان گروه های اجتماعی مختلف موجود در مدینه، در بخش مربوط به گروه های مسلمان، انجام مسئولیت دفاع از نظام را به مساوات مشخص کرد و چنین اعلام فرمود: همه گروه های مسلمان که به جنگ و جهاد می روند به ترتیب و به تناوب وارد جنگ خواهند شد.

در جامعه اسلامی، غیرمسلمانان نیز می توانستند با شرایطی خاص به تابعیت آن درآیند. این نوع تابعیت که با قرارداد دوجانبه انجام می گرفت در اصطلاح فقه اسلامی «ذمه» نامیده می شد. بر این اساس یهودیان، مسیحیان و مجوسان می توانستند با دولت اسلامی معاهده ببندند تا در سراسر قلمرو حکومت اسلامی از آزادی، امنیت و حقوقی که برطبق قرارداد ذمه اختیار و امضا کرده بودند برخوردار گردند. مقصود اصلی از تشریع این پیمان، ایجاد محیطی امن و برقراری همزیستی مسالمت آمیز میان فرقه های مختلف مذهبی در داخل قلمرو حکومت اسلامی بود.

مهم ترین آسیبی که در آخرین سخنان رسول خدا (ص)  درخصوص آینده حکومت اسلامی نیز ترسیم می شد، بحران جانشینی پیامبر بود. ایشان به شدت از مسئله رهبری امت اسلامی پس از خود نگران بودند و می فرمودند این امت ۷۲ فرقه می شود؛ که تنها یکی از آن‏ها برحق خواهد بود. با توجه به جایگاه اهل بیت علیهم السلام و توصیه های فراوان پیامبر (ص)  در مورد جانشینی علی علیه السلام انتخاب او امری طبیعی می نمود. از این رو جریان مدافع پیروزی خلیفه، در آن مبارزه سیاسی، محتاج پشتوانه فکری بسیار عمیقی بود. کس یا کسانی که می خواستند در مقابله علی علیه السلام بایستند و از دستیابی او به خلافت ممانعت کنند و جای او را بگیرند، پس لازم بود نشانه های صلاحیت او را بشناسند و معادلی برای معارضه با آن یا دلیلی برای نفی آن بیابند. امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا (علیها السلام) صاحب جایگاه ویژه ای در چشم و دل و منطق پیامبر (ص)  بودند و روایات بسیاری از پیامبر درباره شخصیت آنها بود. از این رو، مخالفان برای ایجاد بحران جانشینی به اقدامات گوناگونی دست زدند، از جمله: سیاست منع حدیث، جعل و اشاعه احادیث واحدی با جهت گیری های خاص و دست زدن به معاملات سیاسی با لایه های ذی نفوذ در جامعه آن عصر مانند خاندان ابوسفیان. این اقدامات از یک سو، زمینه را برای سلطه حزب حاکم فراهم آورد و انحصار رهبری فکری اهل بیت علیهم السلام را در افکار عمومی خدشه دار نمود و از سوی دیگر راه را برای سلطه درازمدت کسانی فراهم آورد که در معاملات سیاسی به توسعه اقتدار فکری خلفای اولیه و موجه و معتبر معرفی کردن آنها به جامعه و تاریخ، اهتمام نموده و از این راه، جای پای خود را در جریانات سیاسی و کرسی های حکومتی پس از خلفا، پررنگ و مستحکم کردند.

آسیب شناسی اقتصادی

از آن جا که حوزه اقتصاد از حوزه سیاست جدا نیست، آسیب شناسی اقتصادی نیز بدون آسیب شناسی سیاسی نمی تواند معنا پیدا کند؛ به طور مثال در عنوان قبل به نقش اشراف و ثروتمندان در سیاست های محافظه کارانه اشاره شد؛ به همین میزان، می توان از نقش ایشان در ناکارآمد کردن اقتصاد نیز سخن گفت طبقه مرفه در جوامع بشری از افراد و طبقات تأثیرگذار جامعه اند که رفتار، گفتار و عقایدشان پیامدهای زیادی بر سایر افراد جامعه، خصوصاً طبقات پایین تر دارد. مردم در طول تاریخ، غالباً به خواسته های آنان عمل کرده و بر طبق روش آنها زندگی نموده و رهبری ایشان را پذیرفته اند. اشراف برای مطرح کردن خود و کسب اعتبار و جلب احترام دیگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتی می پردازند. عمل اشرافی که در نظام مبتنی بر تمایز اجتماعی رشد و نمو می کنند، دارای سه شاخص اصلی است: ۱- تن آسایی (تن آسانی)؛ ۲- مصرف تظاهری (مصرف آشکار یا اسراف)؛ ۳- محافظه کاری.[۱۳]

پیامبران و مصلحان اجتماعی برای اعتلای مقام انسان و پیشرفت و توسعه جامعه، با مرفهان به مبارزه پرداخته اند. مقابله با اشراف و اشرافی گری، از دغدغه های اصلی حضرت محمد (ص)  بود. آن حضرت برای مقابله با نظام منزلتی (تمایز ناعادلانه طبقاتی) که زمینه ساز اعمال اشرافی بود و همچنین برای از بین بردن اعمال اشرافی، کارهای بزرگی انجام داد. آن حضرت  (ص)  منصب های بزرگی، چون امارت، ریاست، فرماندهی و سرپرستی امور اقتصادی را به اشراف و خویشاوندان ثروتمند خود و به کسانی که روحیات اشرافی و نگاه منزلتی داشتند، نداد؛ عباس عموی پیامبر و ربیعة بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پیامبر فرستادند تا آنها را متصدی صدقات فرماید، ولی پیامبر (ص)  نپذیرفت. عباس عموی پیامبر (ص)  از ایشان خواست که منصب کلیدداری و سقایت را به او وا گذارد. پیامبر (ص)  در پاسخ فرمودند: «کاری را به شما وامی گذارم که متحمل هزینه ای شوید نه این که از آن درآمد کسب کنید». [۱۴] ترویج و توسعه کارهای تولیدی و عمرانی، گسترش عدالت و توجه به مالکیت فردی و جمعی از دیگر راهکارهای نبی گرامی اسلام در مبارزه با مترفین تلقی می شود. پیامبر اکرم  (ص)  در مقام حاکم جامعه اسلامی، به کارهای تولیدی می پرداخت.

شاید مهم ترین آسیب اقتصادی که هر نظامی ممکن است با آن روبه رو شود، عدم رعایت اصل عدالت و مساوات باشد. عدالت اقتصادی نظام اسلامی براساس معیارهایی معین تضمین شده است؛ برای مثال، می توان به اصل مساوات در مالیات های اسلامی یعنی زکات، خمس، صدقات و… اشاره کرد. این مالیات ها از همه کسانی که درآمد و دارایشان از مرزی فراتر رود گرفته می شود و به هیچ عنوان مسائل طبقاتی در آن راه ندارد. بدین ترتیب اسلام در ادای مالیات شرعی امتیازی میان پیروانش قائل نشده است و همه را در پرداخت حقوق واجب مساوی دانسته، همان طور که در پرداخت جزیه نیز میان اهل کتاب فرقی نگذاشته است. البته در این مالیات ها نه تنها وضع ناتوانان و نیازمندان به طور کامل رعایت شده است و آنها از پرداخت معافند، بلکه بخش عمده ای از این مالیات ها با هدف تکافل اجتماعی در جهت تأمین ناتوانان و نیازمندان اختصاص یافته است. این مالیات ها به گونه ای وضع شده که علاوه بر جلوگیری از طغیان، تراکم و تمرکز ثروت، فقر و ناداری و بینوایی را ریشه کن و زمینه عدالت اجتماعی را فراهم سازد که امنیت و آسایش جامعه جز در پناه عدالت اقتصادی و اجتماعی میسر نمی شود و آن هنگام است که حقیقت دین ظهور یابد و همگان در سایه عدالت به صلاح رسند.

آسیب شناسی فرهنگی و اجتماعی

قرآن کریم در موارد متعدد به اهمیت و جایگاه عدالت اجتماعی اشاره کرده، و ظلم و تبعیض را مهم ترین آسیب اجتماعی و فرهنگی دانسته است.[۱۵] نبی گرامی  (ص)  نیز مردم را همچون دانه های شانه برابر دانستند. «الناس سواءٌ کأسنان المشط ». [۱۶]عدالت اجتماعی در اندیشه دینی از چنان جایگاه ویژه ای برخوردار است که هیچ امر دیگری با آن قابل مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلی کلی است که حاکم بر همه چیز است. عدل، به معنای قراردادن هر چیز در جای خود، مبنای همه امور است. در حدیث نبوی آمده است: «بالعدل قامت السموات والارض؛ آسمان ها و زمین به عدل برپاست». در نظام دین نه تنها همه چیز بر عدل استوار است، بلکه عدل مقیاس همه چیز است. در قرآن، از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت از آرمان های فردی گرفته تا هدف های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است.

از همین رو، پیامبر اعظم  (ص)  در حجةالوداع در ضمن خطبه مشهور، سیره مساوات را نیز آموخت: مردم در اسلام برابرند. مردم به یک اندازه فرزند آدم و حوایند. عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی جز به تقوای الهی برتری نیست، آیا (این حقیقت را) رساندم؟ گفتند: آری. گفت: خدایا گواه باش. [۱۷]حضرت سپس فرمود: «لا تأتوني بانسابکم و اتوني باعمالکم، فاقول للناس هکذا و لکم هکذا؛ الاهل بلغت؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد؛ نسب های خود را نزد من نیاورید بلکه عمل های خود را آورید. به مردم همان را می گویم که به شما می گویم. آیا رسانیدم؟ گفتند: آری. گفت: خدایا گواه باش». همچنین در حدیثی دیگر جامعه مؤمنان را به اعضای بدن تشبیه کرد: «مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحُمِهِم و تعاطفهم کمثل جسدٍ واحدٍ». [۱۸]

یکی دیگر از مصادیق بی عدالتی در حوزه اجتماعی، عدم مساوات در برابر قانون است. در سیره پیامبر اکرم  (ص)  همه مردمان – زمامدار و رعیت، توانگر و نادار، قدرتمند و ناتوان، عرب و عجم، سفید و سیاه، از نظر قانون مساوی هستند و هیچ یک را بر دیگری مزیتی نیست. رسول خدا (ص)  این مساوات را سخت پاس می داشت و اجازه هیچ گونه تخطی از آن را به کسی نمی داد. زمانی، زنی از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرم  (ص)  دستور داد که دستش قطع شود. عده ای خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. پیامبر خدا (ص)  بر یکسان بودن همه در برابر قانون تأکید کرد و فرمود: آنان که پیش از شما بودند تنها به سبب چنین تبعیض هایی هلاک شدند؛ زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا می کردند و قدرتمندان را رها می ساختند. [۱۹]آن حضرت می فرمود: بنی اسرائیل تنها به این سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان اجرا می کردند و بزرگان را معاف می داشتند. همچنین زمانی که زنی از قبیله بنی مخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اسامة بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات در برابر قانون را مختل کند، پیامبر اکرم  (ص) او را به شدت از این کارها پرهیز داد و فرمود: امت های پیش از شما به این علت هلاک شدند که حد (قانون) را درباره فرودست اجرا می کردند و بزرگ را رها می ساختند؛ به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند که اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود، دست او را قطع می کردم.

حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. همه افراد از رسول اکرم  (ص)  گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند. همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم  (ص)  بیان شده است. حکم الهی برای رئیس و مرؤوس متّبع است. رأی اشخاص حتی رأی رسول اکرم  (ص)  در حکومت و قانون الهی هیچ گونه دخالتی ندارد. همه تابع اراده الهی هستند. حتی پیامبر در واپسین ایام حیات خود و با حال بیمار، در مسجد حاضر شدند که مردی که مدعی بود حضرت در یکی از جنگ ها تازیانه ای بر او زده، قصاص کند، که آن مرد به جای قصاص، بر بدن پیامبر بوسه زد.

از دیگر آسیب های اجتماعی از دیدگاه سیره نبوی، عدم رعایت حقوق دیگران، بالاخص مسلمانان، است. ایشان فرمودند: هر که صبح کند و به امور مسلمانان همت نگمارد از آنها نیست. [۲۰]

پیامبر خدا (ص)  همگان را به کسب دانش و آگاهی می خواند و آن را به صورت یک تکلیف دینی بیان می فرمود. آموزش دین به عنوان اساس کار تربیتی مسلمانان مطرح بود. ایمان باور مبتنی بر معرفت است. از همان ابتدای بعثت آموزش دین اساس حرکت دینی بود.

در عناوین قبل از خوی اشرافی گری و تبعات اقتصادی آن بحث شد. در این جا به آثار فرهنگی و اجتماعی آن می پردازیم. در زمان پیامبر (ص)  بهترین مکان برای فخرفروشی، خودنمایی و کسب افتخار، جبهه های جنگ بود که از راه دادن هزینه جنگ، مبارزه و غنیمت جویی به دست می آمد و در قالب سروده های حماسی، به مثابه سند افتخار قبیله و فرد افتخارآفرین، ماندگار می شد. عرب جاهلی حسب و منزلت اجتماعی برآمده از ثروت و شرافت خانوادگی را نشانه اعتبار می دانست. برای مثال صفوان بن امیه در جنگ حنین می گفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشی نزد من دوست داشتنی تر از ارباب هوازنی است.

پیامبر اکرم  (ص)  برای از بین بردن نگاه منزلتی و رقابت قبیله ای اقداماتی از قبیل جایگزین کردن فرهنگ برادری و اخوت دینی به جای ارزش های منزلتی و قبیله ای انجام داد. پیامبر (ص)  در سخنرانی پیش از جنگ اُحد فرمودند: «هر مؤمنی نسبت به مؤمنان دیگر، چون سر نسبت به پیکر است که چون به درد آید، همه بدن به درد می آید». در حدیبیه وقتی هدایا بین مردم تقسیم شد پیامبر و همسرش ام سلمه، همانند دیگران سهم بردند. در جامعه ای که غنیمت جویی ارزش آفرین بود، تقسیم غنیمت ها به طور مساوی و قرار دادن سهم برای کسانی که به دلیل های موجه در جنگ حضور نداشتند و برگرداندن اموال به ناحق گرفته شده به صاحبان آن، می توانست از اهمیت غنیمت جویی بکاهد؛ عمرو بن امیه، دو نفر از یهودیان بنی عامر را که پیامبر به آنها امان داده بود کشت و رسول خدا (ص)  وسایل جنگی و لباس های آنان را همراه خون‏بهایشان فرستاد.

اقدام دیگر پیامبر اکرم  (ص)  در این زمینه، پای بندی به پیمان بود. یکی از ویژگی های اشراف این است که هرگاه مقام و منزلت طرف قرارداد آنها پایین تر باشد یا آن پیمان، منافع آنها را در معرض خطر قرار دهد، آن پیمان را به طور یک جانبه نقض کنند. پیامبر (ص)  برای از بین بردن این خصیصه، این گونه عمل کرد. هنگامی که یهودیان و منافقان بعد از شکست مسلمانان در جنگ اُحد به تضعیف روحیه آنان پرداختند، عمر بن خطاب اجازه خواست آنها را بکشد، ولی رسول خدا (ص)  نپذیرفت و فرمود: «یهودیان در ذمّه ما هستند و من ایشان را بیهوده نمی کشم. من از کشتن بیهوده کسانی که شهادت به یگانگی خدا و پیامبری من می دهند، نهی شده ام».

جایگزین کردن ارزش های معنوی به جای ارزش های مادی، دیگر اقدام پیامبر در راستای احیای ارزش ها بود. پیامبر اسیرانی که توانایی پرداخت فدیه نداشتند بدون دریافت فدیه آزاد می کردند، از جمله آنها عبید بن عمرو بن علقمه، سائب بن عبید و ابوعزّه عمرو بن عبداللّه بن وهب بودند. پیامبر (ص)  اسیرانی که قرعه به ایشان تعلق گرفت در ازای آزادی یکی از مسلمانان آزاد کردند مانند عمروبن ابوسفیان، از اسیران جنگ بدر که در ازای آزادی سعد بن نعمان بن اکال آزاد شد، ولی از ثروتمندان فدیه خودشان و بستگانشان را گرفت؛ عباس عمومی پیامبر مجبور شد فدیه خود و پسران برادرش را بدهد.

توجه به توانایی های فردی و دین‏داری در انتصاب ها به جای طایفه گرایی و در نظر گرفتن مراتب منزلتی یا دارایی اشخاص، و کوشش در جهت فقرزدایی و کم کردن فاصله فقیر و غنی و دگرگون کردن معیارهای ارزش انسان ها، از این مطلب حکایت می کرد که حضرت محمد (ص)  تقوا و علم را نشانه برتری می دانست. در مقابل، روش طبقه مرفه حضور در جنگ و به دست آوردن غنیمت، دادن هزینه جنگ، داشتن منصب هایی، مانند: فرماندهی، سقایت، پرده داری، رفادت، ریاست ندوه، انحصار تجارت، داشتن اسلحه جنگی و حصار و قلعه های مستحکم بود.

دنیاطلبی، عامل حبط اعمال است. در روز قیامت گروهی را برای محاسبه می آورند که اعمال نیک آنان مانند کوه های تهامه بر روی هم انباشته است، اما فرمان می رسد که به آتش برده شوند. صحابه گفتند: یا رسول اللّه آیا اینان نماز می خواندند؟ فرمود: بلی، نماز می خواندند و روزه می گرفتند و قسمتی از شب را در عبادت به سر می بردند اما همین که چیزی از دنیا به آنان عرضه می شد جهش می کردند تا خود را به آن برسانند. [۲۱]

به طور خلاصه می توان گفت حضرت محمد (ص)  اسراف و تجمل گرایی را امری مذموم می دانست و برای مقابله با آسیب های فرهنگی اقدامات زیر را انجام دادند:

۱- ترویج ساده زیستی و نفی اسراف و تجمل گرایی در گفتار و عمل. پیامبر به کسانی که لباس های مخصوص اشراف و ثروتمندان را می پوشیدند تذکر می داد. آن لباس ها موجب تفاخر پوشنده آن و تحقیر سایرین می شد. پوشیدن لباس کهنه و پاره نوعی اظهار حقارت و فقر بود. علاء بن حضرمی پیراهنی آستین بلند پوشیده بود، آستین پیراهن را به اندازه حدود انگشت هایش کوتاه کردند. یکی از یاران پیامبر (ص)  با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامه ای کهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند که لباس نوی خود را بپوشد و وقتی پوشید، فرمودند: آیا این طور بهتر نیست؟ لباس رسول خدا بسیار ساده بود؛ پیامبر (ص)  لباس گران قیمت خویش را به اسامة بن زید که جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قیمت پوشیدند.

۳- مقابله با نمادهای اشرافی گری، چون هدیه و میهمانی دادن اشراف گونه. پیامبر (ص)  هدیه مشرکان را نمی پذیرفت و برای هیچ یک از پادشاهان و اشراف هم‏عصر خود هدیه نفرستاد. آن حضرت، در هیچ مرحله ای از زندگانی خویش مهمانی های تجملی برگزار نکردند و در این گونه مراسم نیز حضور نداشتند. پس از آن که ابوبراء عامر بن مالک بن جعفر برای آن حضرت دو اسب و دو ناقه هدیه آورد، پیامبر فرمود: من هدیه مشرک را نمی پذیرم.

۳- پیامبر (ص) ، برای جلوگیری از تشکیل طبقه اشراف جدید (نوآمدگان یا افراد نوکیسه) در جامعه اسلامی، به فقیران سفارش می کردند که در مسیر اشراف قدم نگذارند؛ پیامبر هنگام آمادگی برای جنگ خیبر به ابوعبس بن جبر که فقیر بود و زاد و توشه راه و خرج خانواده اش را نداشت، فرمود: «ای ابوعبس تو و دیگران یاران فقیرت اگر سلامت باشید و کمی زنده بمانید، مالتان زیاد خواهد شد و آنچه که برای اهل خود باقی می گذارید فراوان شود، پول و برده های شما زیاد می شود و این به سود شما نیست».

۴- تغییر نگرش درباره زنان؛ در نگرش جاهلی، زن زندگی نیابتی داشت. رسول خدا (ص)  با بیان جایگاه واقعی زن و ارزش دادن به او، نگرش ها را متحول کرد. حضور فعال همسران پیامبر، حضرت فاطمه علیها السلام و زنان هم‏عصر او در فعالیت های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دلیل این مدعاست.

۵- توجه نکردن به مراتب منزلتی در معاشرت ها، واگذاری منصب ها، مجازات ها و سایر امور. وسایل و ابزار زندگی افراد سرشناس به دلیل گران قیمت بودن آنها و نیز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص دیگران است؛ برای نمونه، می توان به شتر ابوجهل اشاره کرد که به قول واقدی، شتری گزیده و مهری بود که در جنگ بدر نصیب پیامبر (ص)  شد. قریش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولی پیامبر (ص)  نپذیرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حدیّبیه قربانی شد.

۶- جلوگیری از ساختن خانه های مجلل. عباس عموی پیامبر (ص)  حجره ای ساخت، رسول خدا (ص)  به او فرمودند: آن را ویران کن. عباس خواست معادل ارزش آن را در راه خدا بدهد، اما پیامبر (ص)  تأکید کردند که آن را ویران سازد. [۲۲]

۷- شکستن بت ها و مبارزه با شرک، بت سازی و سنت ها و آداب و رسوم جاهلی بت پرستان و تخریب مسجد ضرار که با نیت غیرالهی ساخته شده بود.

۸- اهمیت دادن به نیت و محتوای عبادت و توسعه مصادیق عبادت. از نظر پیامبر (ص)  عبادت کردن فقط راز و نیاز در عبادتگاه نبود بلکه هر کاری که با نیت الهی برای انجام فرمان خداوند صورت گیرد، عبادت است. پیامبر در سخنرانی قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هرکس، چه مسلمان و چه کافر، اگر نیکی کند مزد او برعهده خداست که در این جهان یا آن جهان پرداخت خواهد شد».

۹- توجه به معیارهای معنوی، مانند نیکوکاری، کمک به هم نوع، عدالت، پرداخت صدقه. پیامبر (ص)  درآمد غنیمت های بنی نضیر را، که به آن حضرت اختصاص داشت، بین خویشان خود تقسیم می کردند و به هر کس که مصلحت بود لطف می فرمودند. ایشان مصرف سالیانه جو و گندم خانواده خود و فرزندان عبدالمطلب را از نخلستان های بنی نضیر تأمین می کردند و اضافه آن را صرف خرید اسلحه و اسب برای جنگ می کردند. صدقات آن حضرت از همین محل و همچنین از اموالی که به او هبه کرده بودند، تأمین می شد. رسول خدا هیچ سائل و فقیری را محروم نمی کرد، ولی توانگران و کسانی که قدرت کسب داشتند، از خمس بهره ای نداشتند.

در مجموع، می توان گفت سیاست پیامبر اسلام  (ص)  تابع اخلاق و سعادت بود. ایشان برای حکومت آسیب هایی در ابعاد مختلف شناسایی می کند؛ به شکلی که عدم توجه به آنها موجب رکود و زوال حکومت اسلامی – همانند دیگر حکومت ها – می گردد. مهم ترین آسیب های حکومت اسلامی را موارد زیر می دانند: تفرعن، اشرافی گری و اتراف، محافظه کاری و واپسگرایی، بحران جانشینی، بی عدالتی و عدم مساوات در ابعاد مختلف، رابطه گرایی، بی توجهی به سرنوشت دیگر انسان ها، تجمل و مصرف گرایی، فقر و فاصله طبقاتی و نقض حقوق شهروندان و از جمله حقوق اقلیت ها.

 

 

 

پی نوشت

[۱]  می توان آن را معادل town – state دانست، تا با دولت – شهر یونان، یعنی city – state اشتباه نشود.

[۲] Empire – state

[۳] ابوالاعلی مودودی، خلافیت و ملوکیت، ترجمه خلیل احمد حامدی (پاوه: انتشارات بیات، ۱۴۰۵ ق) ص ۱۸۷ – ۲۰۹-

[۴] نجف لک زایی، «پیامبر اسلام  (ص)  و شیوه گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی (به سوی یک نظریه توسعه)، تاریخ اسلام، ش ۱ (بهار ۱۳۷۹، ص ۷

[۵]  آل عمران (۳) آیه ۱۵۹

[۶] شوری (۴۲ )آیه ۳۸

[۷] عبدالحسین امینی، الغدیر، ج ۸، ص ۲۹۱

[۸] محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۶، ص ۲۷۲

[۹] ر. ک: فاطمه اروجلو، «حضرت محمد (ص)  و رویارویی با اشرافی گری»، تاریخ اسلام، ش ۲۲ (تابستان ۱۳۸۴).

[۱۰] ر. ک: محمد سروش محلاتی، «نصیحت ائمه مسلمین»، مجله حکومت اسلامی، ش ۱

[۱۱] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۴۹ (عن ابی عبدالله علیه السلام: قال خطب رسول اللَّه  (ص)  یوم منی فقال: نصراللَّه عبدا سمع مقالتی فوعاهاو بلغها من لم یسمعها… ثلاث لا یغل علیهن قلب عبد مسلم: اخلاص العمل للَّه و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم).

[۱۲] همان، ج ۲۷، ص ۶۷

[۱۳] ر. ک: اروجلو، پیشین.

[۱۴] همان.

[۱۵] حدید (۵۷) آیه ۲۵: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط».

[۱۶] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹

[۱۷] تاریخ الیعقوبی، ج ۳، ص ۱۱۰: «الناس فی الاسلام سواء، الناس طف الصاع لادم و حواء، لا فضل عربی علی عجمی و لا عجمی علی عربی الا بتقوی اللّه، الا هل بلّغتُ؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد».

[۱۸] علاءالدین هندی، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، (بیروت: مؤسسةالرسالة، ۱۹۸۵ م) ج ۱، ص ۱۴۳ و ۱۴۹، حدیث ۶۹۴ و ۶۹۵

[۱۹] میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷: «انما هلک من کان قبلکم بمثل هذا، کانوا یقیمون الحدود علی ضعفائهم و یترکون اقویائهم».

[۲۰] محمد بن محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۳، ص ۲۹۳- «من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».

[۲۱] لئالی الاخبار، ص ۴۶۵- «لیجیئن اقوام یوم القیمه و اعمالهم کجبال تهامة فیومر بهم الی النار قالوا یا رسول اللّه أمصلین؟ قال نعم یصلون و یصومون و یاخذون هنا من اللیل فاذا عرض لهم شی ء من الدنیا وثبوا الیه».

[۲۲] ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت: دار بیروت، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م)، ج ۴، ص ۲۲

 

این مطالب را از دست ندهید....

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.