پنج فرمان خداوند
«ولادت با سعادت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک باد»
امام رضا علیه السلام فرمودند: خدای متعال به یک پیغمبری از پیغمبرانش وحی کرد که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی،
اولین چیزی که به نظرت میآید بخور
و دومین چیزی را که میبینی آنرا بپوشان
و سومین چیزی را که میبینی پناهش ده
و چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن
و پنجمین چیزی را که میبینی از آن فرار کن.
شرح این داستان:
اول: چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبرویش است، ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمیکند که من طاقت آن را نداشته باشم پس به طرف کوه رفت تا آنرا بخورد، هر چقدر به کوه نزدیکتر میشد کوه کوچکتر میشد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمهای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالا با خوردن لقمهای به او دست نداده بود.
دوم: بعد از آن دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود و چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که میبینی آنرا بپوشان چالهای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظهای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود آشکار شده و از خاک بیرون افتاده با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد.
سوم: دید که مرغی در آسمان است و بازی (پرنده شکاری) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که میبینی پناه ده آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد.
چهارم: پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد.
پنجم: در ادامه راه گوشت مردار گندیدهی کرم خوردهای را دید چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن فرار کرد.
معانی این اعمال:
به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی آیا معنای این کارها را می دانی؟ گفت: نه. خداوند فرمود:
اول: آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هرچه به آن نزدیکتر می شدی کوچکتر میشد و آخر لقمهای لذیذ شد غضب است که اگر هنگام غضب خود را نگهداری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال میشوی که غضب را نگهداشتی و خود را کنترل کردی این خوشحالی همان لقمه لذیذ است.
دوم: و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی (و ریا نکنی) خداوند آنرا ظاهر میگرداند و به همه نشان می دهد.
سوم: و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می کند نصیحت او را قبول کن (گرچه آن حرف را قبلا شنیده باشی).
چهارم: و باز شکاری که مایوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی میخواست او را مایوس نکن (اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و نا امیدش نکنید).
پنجم: و اما گوشت مردار گندیدهای که امر شده بود از آن فرار کنی غیبت است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن.
منبع: عین الحیوة، صفحه ۵۲۱