معادله نصر – قسمت پنجم
آغاز بخش پنجم
اخیراً شما نسبت به شکلگیری مجدد و فعال شدن داعش هشدار دادید.
من دربارهی دو مسئله سخن گفتم؛ درعینحال آقای «عادل عبدالمهدی» نخستوزیر عراق نیز دراینخصوص سخن گفت. مسئلهی داعش که به آن «دولت خلافت» گفته میشد، در عراق مطرح است. آنها دولتی را در میان سوریه و عراق تشکیل دادند و دولت بزرگی هم بود؛ یعنی به جایی رسیدند که دولتشان از آنچه که از دولتهای سوریه و عراق باقی مانده بود، بزرگتر بود. اکنون دولتی تحت این عنوان وجود ندارد و دولت داعش پایان یافته است و زیرساختهای نظامی بزرگ ارتش آن هم از بین رفته است. با این حال، اکنون سرکردهی این گروه همچنان زنده است و طبیعتاً علامتهای استفهام پیرامون سرنوشت او و همچنین نقش آمریکا دراینخصوص، وجود دارد. بسیاری از سرکردگان داعش همچنان زنده هستند و از شرق فرات و میدانهای گوناگون درگیری نجات داده شدهاند. داعش دارای گروهکهای کوچکی است که در مناطق مختلف سوریه، عراق و دیگر مناطق مستقر هستند. آنها فعالیتهای ضد امنیتی را در دستور کار دارند، عملیاتهای انتحاری انجام میدهند، بمبگذاری میکنند، مردم را به قتل میرسانند و این تهدیداتی است که باید با آن مقابله کرد. این بدان معناست که اگر تشکیلات داعش و زیرساخت امنیتی آن بهطور کامل نابود نشود، داعش همچنان بهعنوان خطر و تهدید برای سوریه و عراق و همچنین برای ایران، لبنان و تمام منطقه باقی خواهد ماند.
اطلاعات ما میگوید که آمریکاییها بخشهایی از داعش را به افغانستان بردند. الان مسئله این است که آیا اعضای این گروه در افغانستان علیه طالبان اقدام میکنند یا علیه کشورهای آسیای میانه؟ بنابراین پرونده مفتوح است. بخشی از داعش به شمال آفریقا انتقال داده شد. در آینده نیز شگفتآور نخواهد بود اگر از داعش برای اعمال فشار بر چین و روسیه و کشورهای دیگر بهرهبرداری شود، زیرا آمریکاییها به این راهها متوسل میشوند.
مسئلهی دیگری که توجهات را بهسمت آن جلب کردم، به ترامپ، آمریکا و عراق مرتبط است. ترامپ اکنون بر بقای نیروهای آمریکایی در عراق اصرار میورزد. هشداری که من دادم این بود که ترامپ در حال جامهی عمل پوشاندن به وعدههای انتخاباتی خود است؛ گاهی موفق میشود و گاهی هم نه. شاید او موفق نشود، اما در هر صورت در حال عمل به وعدههایش است. بهعنوان مثال، ترامپ در جریان انتخابات، وعدهی انتقال سفارت آمریکا از قدس به تلآویو را داد و این کار را کرد. او وعدهی شناسایی قدس بهعنوان پایتخت ابدی اسرائیل را داد، این کار را هم کرد؛ وعدهی عقبنشینی از توافق هستهای را داد و این کار را کرد؛ وعدهی تشدید تحریمها علیه ایران را داد و این کار را کرد. البته وعدههایی هم داد که در تحقق آن شکست خورد. بهعنوان مثال، نتوانست میان مکزیک و ایالات متحدهی آمریکا دیوار بکشد، زیرا با مشکل موافقت کنگره و تأمین منابع مالی آن مواجه شد. با این حال، هنوز هم برای تحقق این وعده تلاش میکند.
بنابراین او برای تحقق وعدههایش تلاش میکند. از جمله وعدههای او که زیاد هم مطرح شد – نه یک بار و دو بار – این بود که میگفت خروج آمریکا از عراق در زمان اوباما اشتباه بود و ما باید در عراق بمانیم. این بدان معناست که او تمایلی به خروج از عراق ندارد، هرچند که ارادهی عراقیها چیز دیگری است. مسئلهی دوم این است که او میگوید نفت عراق برای ما است، زیرا ما برای آزادی عراق از چنگ صدام حسین -حسب تعبیرش- هفت تریلیون دلار هزینه کردیم و باید این هزینه به ما برگردد. او میگوید پس باید دست روی نفت عراق بگذاریم و آن را بفروشیم تا پولمان بازگردد. زمانی که از او سؤال شد چگونه؟ گفت که ما ارتش آمریکا را اعزام میکنیم تا بر مناطق نفتی مسلط شود و میادین نفتی را محاصره کند و مانع از بهرهبرداری عراقیها از این میادین شود؛ برای سالها از نفتشان استفاده میکنیم و سپس میادین را به خودشان تحویل میدهیم. آیا ترامپ میتواند چنین کاری انجام دهد؟ شاید نه، اما برای آن تلاش میکند. بنابراین من هشدار دادم که عراقیها باید نسبت به توطئهها و خطرات این فرد که روی نفتشان متمرکز شده است، هوشیار باشند. یعنی همانطور که او روی اموال سعودی نیز متمرکز شده و آن را غارت میکند، بهصورت جدی به غارت نفت عراق نیز میاندیشد. آنچه مانع ترامپ میشود، هوشیاری عراقیها، ارادهی آنها و مسئولیتپذیریشان است.
سفر شبانهی ترامپ به عراق، ظاهراً او را خیلی عصبانی کرده بود.
طبیعتاً؛ او میگوید که ما نظامیانمان را اعزام کردیم، کشته دادیم و اموال زیادی صرف کردیم و الان مجبوریم شبانه به عراق سفر کنیم. درست است.
با پیروزی انقلاب اسلامی، طبیعتاً دولتمردان آمریکا از مردم ایران عصبانی شدند. بالاخره رژیم شاه – رژیم وابسته به خودشان – از بین رفته بود و آمریکاییها بزرگترین پایگاه در منطقه را هم از دست داده بودند. همچنین از چهل سال پیش تاکنون هم حرفهای آمریکا با مقاومت رهبری انقلاب و مردم ایران و ملتهای مسلمانی که پیرو مقاومت در برابر استکبار هستند، مواجه شده است. به همین خاطر آمریکاییها از ایران بسیار عصبانی هستند. حتماً بهخاطر دارید که شهید بهشتی یک جملهی معروفی که برگرفته از آیهی شریفهی قرآن کریم بود، داشتند که: «آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر». در این شرایط، حضرت آیتالله خامنهای میفرمایند که آمریکا دوران زوال خود در منطقهی غرب آسیا و کشورهای اسلامی را طی میکند و این قدرت رفتنی است و ملتهای منطقه پیروز خواهند شد. میخواستم نگاه شما را به این تحلیل حضرت آیتالله خامنهای بدانم و اینکه چه قرائنی برای این مسئله وجود دارد؟
اولاً، آنچه السید القائد پیرامون این مسئله گفتهاند مبتنی بر تجربه و اطلاعات و واقعیتهای عینی موجود در منطقه است. از جمله نشانههای این مسئله، به خروج آمریکا از عراق مربوط میشود؛ هرچند که آمریکاییها برای بقا وارد عراق شدند و نه خروج از آن. آمریکا از بقای در عراق عاجز ماند و سپس به بهانهی داعش به این کشور بازگشت. اما این کشور نمیتواند در عراق باقی بماند. اگر مسئولان و ملت عراق برای اخراج نیروهای آمریکایی عزم خود را جزم کنند، طی چند روز موفق به تحقق این مهم میشوند. آمریکا عاجزتر از آن است که بتواند برخلاف ارادهی ملت عراق در این کشور باقی بماند. مسئلهی عراق، مثال اول بود.
در سوریه نیز آمریکاییها شکست خوردند. حتی چند ماه پیش ترامپ اعلام کرد که نیروهای مستقر آنها در شرق فرات قصد دارند عقبنشینی کنند؛ اما مسئولان دیگر، او را قانع ساختند که این نیروها شش ماه دیگر باقی بمانند. او باز هم میخواست این نیروها را خارج کند اما به او گفتند که نباید این کار انجام شود، چراکه خروج آمریکا بهمثابه شکست بزرگ برای آن است و منجر به فروپاشی روحیهی دوستان واشنگتن در منطقه میشود. بنابراین او تصمیم به بقای نیروهای آمریکایی گرفت اما هر لحظه امکان خروج آنها وجود دارد. او در یک تماس تلفنی با آقای اردوغان به او گفت «آمریکا از سوریه خارج میشود؛ سوریه برای شما، هر کاری میخواهید با آن انجام دهید». این مسئله، سعودی و امارات را خشمگین ساخت. به همین دلیل، امارات خیلی زود به بازگشایی سفارتش در دمشق مبادرت ورزید.
در یمن نیز فقط سعودی شکست نخورد، بلکه آمریکا نیز متحمل شکست شد. آمریکا در یمن عاجز و ناتوان ماند. امروز ایالات متحده نمیتواند آنچه را که میخواهد به کشورهای منطقه تحمیل کند؛ مگر در مواردی همچون مواجهه با ضعیفالنفسهای آل سعود. آمریکا از تحمیل خواستههای خود به بسیاری از کشورهای منطقه عاجز است و نمیتواند ارادهاش را به آنها تحمیل کند. واشنگتن نمیتواند از منافع خود دفاع کند. به یاد دارید که ۲۰ سال پیش آمریکاییها به سومالی رفتند و حتی نتوانستند یک سال در این کشور بمانند و در نهایت با ذلت از آن خارج شدند. امروز قدرت آمریکا برای بقای در منطقه و سیطره بر آن کاهش یافته است و روزبهروز نیز ضعیفتر میشود. این اتفاق در سایهی هوشیاری ملتها و اعتمادبهنفس آنها افتاده است. گواه آشکار بر این شکست این است که آمریکا از ۴۰ سال پیش تاکنون تلاش میکند جمهوری اسلامی را تحت محاصره درآورده و نظام اسلامی آن را ساقط کند اما همواره شکست خورده است. آنها میگویند ما بهدنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نیستیم و فقط میخواهیم ایران رفتار و روش خود را تغییر دهد، اما باز هم شکست خوردند.
جمهوری اسلامی با گذشت ۴۰ سال همچنان به ارزشها، اصول و مواضع خود پایبند است و خط مشی آن نیز از زمان امام خمینی (رحمهالله) تاکنون کاملاً واضح است.
پمپئو به لبنان میآید، با مسئولان لبنانی دیدار میکند و سپس در جریان کنفرانس مطبوعاتی خطاب به ملت لبنان میگوید که باید برای مقابله با حزبالله شجاعت داشته باشید و در مقابل، هیچ پاسخ مثبتی دریافت نمیکند. حتی کسانی که رقیب ما هستند، زمانی که پمپئو به لبنان آمد، به او گفتند «ما نمیتوانیم با حزبالله مقابله کنیم و بروز جنگ داخلی در لبنان برای ما پذیرفتنی نیست». این بدان معناست که خواستهها و تصمیمات آمریکا حتی مورد پذیرش دوستانش که رقبای ما هستند هم نیست. علت این مسئله آن است که اولاً ما قوی هستیم و ثانیاً مخالفان ما میدانند که سوق دادن شرایط به سمتوسوی جنگ داخلی بهطور کلی روی لبنان تأثیر میگذارد. به همین دلیل، مقابله با حزبالله را رد کردند.
حتی اکنون که ترامپ و دامادش کوشنر بهدنبال تحمیل معاملهی قرن به فلسطین هستند، میبینیم که تمامی ملت فلسطین این طرح را رد میکنند؛ از حماس و جهاد اسلامی گرفته تا فتح و سازمان آزادیبخش و محمود عباس با معاملهی قرن مخالفند. آقای عباس به سازش، مذاکرات و امتیازدهی رضایت میدهد، اما میگوید «این نوع قرارداد و سازش را حتی من نیز نمیپذیرم، چراکه بسیار ذلتبار و اهانتآمیز است و هیچ فلسطینیای نمیتواند به امضای طرحی اینچنینی رضایت دهد». حتی در آخرین نشست وزرای خارجهی اتحادیهی عرب، علیرغم اینکه بسیاری از شرکتکنندگان صداقت کلام نداشتند اما در بیانیهی صادره، اعلام کردند «ما نمیتوانیم به راهکارهای سیاسیِ خارج از قطعنامهها و قوانین بینالمللی تَن در دهیم». این به معنای مخالفت با معاملهی قرن است. آنها علنی این مسئله را گفتند؛ اما چرا؟ زیرا آنها میدانند که ملتهایشان زیر بار معاملهی قرن نمیروند، هرچند که شخصی همچون ترامپ از این طرح حمایت کند.
در هر صورت، نشانههای بسیاری مبنی بر شکست آمریکا وجود دارد. اکنون نیز شاهد رهبری مسئولان کنونی یعنی ترامپ و پمپئو هستیم که هیچ احترامی برای دیگران قائل نیستند، به دیپلماسی توجه ندارند و شخصیتهایی طمعکار، مستکبر و خودبرتربین دارند. به همین دلیل، آنها دوستان و همپیمانان خود را تحقیر کرده و به روابط خود با آنها ضربه میزنند. رفتار آنها با اروپاییها، تنشزایی در روابط با روسیه و چین نمونههایی از این الگو است. هیچکس نمیداند که آنها جهان را به کدام سمت میبرند. اگر از افکار عمومی سؤال کنید که آیا دولت آمریکا، دولتی مورد اعتماد است، پاسخ منفی دریافت میکنید. اکنون آمریکا از تمامی معاهدات و توافقنامهها خارج میشود و بهدنبال تحمیل خواستههایش به جامعهی جهانی است. این نوع رفتار، جایگاه آمریکا را خدشهدار ساخته و آن را ضعیف کرده است. بنابراین نشانههای شکست آن در بسیاری از کشورها کاملاً واضح است.
یکی از نشانههای این شکست بزرگ آمریکا در منطقه، به نظر من موقعیتی است که امروز حزبالله و کشور لبنان در آن قرار دارد. من دو روز قبل به جنوب لبنان رفتم و تا مرز سرزمین فلسطین اشغالی حضور پیدا کردم و مناطق را دیدم. زمانی، نیروهای نظامی صهیونیستی هرگاه اراده میکردند، وارد خاک لبنان میشدند و حتی در سال ۱۹۸۲ تا بیروت پیش آمدند، جنایتهای بسیاری انجام دادند و بسیاری از مردم و حتی بسیاری از پناهندگان فلسطینی در لبنان را کشتند. بههرحال هر کاری و هر جنایتی که میخواستند انجام میدادند. در همین جنگ ۳۳روزه از طریق آسمان و زمین حمله کردند. من دو روز پیش آنجا را دیدم که مردم لبنان در آن منطقه در آسایش و با آرامش و امنیت زندگی میکنند و اصلاً از اینکه ممکن است توسط دشمن اسرائیلی مورد هجوم قرار گیرند، نگرانی نداشتند. من در آنجا دیدم که اکنون این صهیونیستها هستند که دیوارهایی را بهمنظور محافظت از خودشان، بنا کردهاند. اینها همه نشان میدهد که حزبالله که در طول حدود ۳۵ سال یا ۴۰ سال گذشته به وجود آمد و رشد پیدا کرد، برخلاف میل صهیونیستها و برخلاف میل آمریکاییها، امروز به یک قدرت بزرگ تبدیل شده است؛ بهگونهای که اعتبار خاصی به لبنان بخشیده است و این یک قدرت و اقتدار ملی برای لبنان محسوب میشود. بههرحال آن صحنهها نشان میدهند که در طول این سالها طرح آمریکا برای از بین بردن یک جنبش مقاومت کاملاً شکست خورده است و اسرائیلیها امروز واقعاً خود را در این منطقه شکستخورده میدانند.
درست است؛ حداقل از سال ۱۹۸۲ زمانی که نیروهای متجاوز صهیونیست به خاک لبنان تجاوز کردند، این هدف، بخشی از پروژهی آمریکاییها برای لبنان و منطقه بود. از آن زمان، تمامی طرحها و پروژههای آمریکاییها در لبنان شکست خورد. در سال ۱۹۸۲ و پس از آن در سال ۱۹۸۵ و سپس در سالهای ۲۰۰۰، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ و سپس در دورهی کنونی، این شکستها رقم خوردند. الان آمریکاییها نمیتوانند خواستههای خود را به مردم لبنان تحمیل کنند و تلاشهایشان به فضل خدا شکست خورده است؛ اسرائیلیها هم همینطور. همانطور که مشاهده کردید و گفتید، جنوب لبنان در امنیت، صلح و آرامش به سر میبرد؛ چیزی که طی ۷۰ سال گذشته یعنی از زمان ایجاد رژیم غاصب و سرطانی اسرائیل بیسابقه بوده است. میدانید که جنوب لبنان و منطقهی مرزی با فلسطین اشغالی همواره ناامن بوده است؛ اسرائیلیها آن را مورد تجاوز نظامی و بمباران قرار میدادند، وارد آن میشدند و نظامیان ارتش و نیروهای امنیتی و حتی مردم عادی را میربودند.
آنها لبنانیها را مورد استهزا قرار میدادند. بهعنوان مثال، در جنگ سال ۱۹۶۷ زمانی که اسرائیل ارتش خود را بهصورت جداگانه به سینا، کرانهی باختری، نوار غزه و جولان اعزام کرد، از وزیر جنگ اسرائیل سؤال شد که آیا ارتشی هم به لبنان اعزام کردید؟ او پاسخ داد «نه، لازم نیست. کافی است که یک گروه موسیقی را برای اشغال لبنان به این کشور اعزام کنیم». یعنی تا این حد لبنان را مورد تمسخر قرار میدادند.
آن دوران به فضل و یاری خداوند متعال به پایان رسید. الان در جنوب لبنان، آنها نه جرئت بمباران و نه جرئت ربودن و کشتن و نه جرئت وارد شدن را دارند. آنها بهشدت احتیاط به خرج میدهند و همواره هراسانند، زیرا میدانند در صورت هرگونه تجاوز، مقاومت پاسخ قاطعانه به آنها میدهد و این از دیدگاه ما به معنای رعایت شدن قاعدهی بازی و درگیری است.
تا دیروز جنوب لبنان همواره هراسافکن بود و امروز شمال فلسطین اینچنین است. امروز استعمارگران، شهرکنشینان و اسرائیلیها در شمال فلسطین هراسان هستند و نه مردم شهرکها و روستاهای ما. اینبار اسرائیلیها هستند که دیوار میکشند و خطوط دفاعی تشکیل میدهند؛ درحالیکه قبلاً همواره در موقعیت حمله قرار داشتند. ما همیشه در موضع دفاع بودیم اما امروز در موضع هجوم قرار داریم. این ما هستیم که امروز تهدیدشان میکنیم که روزی وارد فلسطین اشغالی خواهیم شد به اذن خداوند. از همین روی، الحمدلله معادلات تغییر کرده است و این دستاورد در سایهی پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی و السید القائد و همچنین حمایت دائم و مواضع ثابت جمهوری اسلامی ایران در کنار حزبالله و گروههای مقاومت در منطقه حاصل شده است.
تصویر حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان در ذهن اکثر مردمی که از نزدیک با آن آشنا نیستند، این است که این تشکیلات یک تشکیلات نظامی است. آنها تصور میکنند حزبالله فقط یک مجموعهی نظامی است. حزبالله علاوه بر آن بُعد دفاعی و نظامی خود برای صیانت از لبنان و مسئولیتهایی که برای خود تعریف کرده است، چه خدماتی را به مردم لبنان ارائه کرده است؟ ما درخصوص پیشرفتهایی که حزبالله در حوزههای علمی داشته، موارد قابل توجهی را شنیدهایم. همچنین در این منطقه پیشرفتهایی بهلحاظ تحصیلات و میزان سواد بهویژه در مقام مقایسه با پیش از شکلگیری حزبالله، به وجود آمده است. این موارد خیلی کم گفته شده است. لطفاً دراینخصوص صحبت بفرمایید. با توجه به تأکیداتی که رهبر معظم انقلاب اسلامی دربارهی پیشرفت و سرمایهگذاری در حوزههای علمی ایران دارند، آیا شما هم خودتان را مخاطب این نوع صحبتها میدانید؟
طبیعتاً ما خود را مخاطب این سخنان میدانیم و معتقدیم که این مسئله، جزئی از تکلیف ما است و در راستای آن تلاش میکنیم. درخصوص حزبالله، از همان ابتدا توجه به این مسئله وجود داشت اما امروز این توجه بیشتر شده و اهمیت بیشتری پیدا کرده است. حزبالله تنها یک تشکیلات نظامی نیست، بلکه یک جنبش مردمی محسوب میشود. این گروه بیش از آنکه یک حزب باشد، یک جنبش مردمی است اما حزبالله خوانده میشود. حزبالله مانند یک جریان ملی و جنبش مردمی عمل میکند. غیر از مقاومت مسلحانه و فعالیتهای نظامی، حزبالله فعالیتهای دیگری هم دارد. حزبالله دارای فعالیت دینی بوده و همچنین دارای علما و مبلغانی در حوزههای علمیهی دینی است که فعالیتهای تبلیغی در مناطق مختلف انجام میدهند. این اتفاق بزرگی است. اگر امروز به تعداد طلبههای علوم دینی در لبنان در مقایسه با گذشته بنگرید، میبینید که تعداد آنها در بین افراد موجود در لبنان، بسیار زیاد است. اگر ما برادران خود در شهر مقدس قم و نجف اشرف را نیز به حساب آوریم، تعداد فوقالعادهای میشود. این مسئله در تاریخ لبنان بیسابقه بوده است. در زمینهی فعالیت دینی، در بسیاری از شهرها و روستاهای لبنان، پیش از این مسجدی نبود، اما امروز روستایی نیست که در آن مسجد نباشد و در مناطق مختلف شهرها نیز مسجد وجود دارد؛ مثلاً در ضاحیهی جنوبی علیرغم سکونت صدها هزار نفر، تنها سه یا چهار مسجد وجود داشت، اما امروز ماشاءالله در اغلب مناطق آن مسجد هست.
امروز حوزههای علمی در مناطق مختلف وجود دارند. حوزههای علمی برای بانوان و همچنین مؤسسات فرهنگی، علمی و حوزوی برای بانوان در مناطق مختلف یافت میشوند. با توجه به آنکه اهتمام مردم به مناسبتها و فرائض دینی در ماه رمضان و شبهای قدر و ایام محرم بیشتر میشود، برگزاری مراسمات دینی در ایام محرم و ماه مبارک رمضان، برگزاری جلسات قرائت قرآن کریم، برگزاری راهپیماییهای حسینی (علیهالسلام) که سال به سال نیز رونق بیشتری پیدا میکند، از جملهی دیگر فعالیتهای دینی حزبالله است.
حزبالله در کنار فعالیت دینی، فعالیت علمی و تربیتی نیز دارد. ما دارای قویترین تشکیلات دانشجویی در دانشگاهها هستیم. قویترین تشکیلات دانشجویی در دانشگاهها، تشکیلات حزبالله متشکل از پسران و دختران هستند و آنها حضور گستردهای در دانشگاهها دارند. اعضای حزبالله حضور فعال و قوی در دانشگاهها، در میان اساتید دانشگاهها و نیز در میان معلمان مدارس دورههای راهنمایی و دبیرستان دارند. همچنین از قویترین و بزرگترین گروههای دانشآموزی و تربیتی در مدارس لبنان، گروه حزبالله است. آنها همان فعالیتهای تشکیلات دانشجویی حزبالله در دانشگاهها را انجام میدهند.
لذا فعالیت فرهنگی، فکری، رسانهای، سیاسی، علمی و … وجود دارد. در امتحانات رسمی میبینیم که دختران و پسران عضو تشکیلات حزبالله همواره رتبههای اول را کسب میکنند و در امتحانات دولتی و رسمی موفق ظاهر میشوند. ما در میان اقشار مختلف، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی متنوعی داریم؛ بهعنوان مثال، ما تشکیلات بزرگی تحت عنوان «هیئتهای بانوان» در حزبالله داریم. تشکیلات بانوان در تمامی روستاها یافت میشود. این تشکیلات با تمامی بانوان ارتباط برقرار میکند، کلاسهای فرهنگی برگزار میکند، به برگزاری مراسماتی در مناسبتهای دینی و سیاسی مبادرت میورزد، به ارائهی کمکهای اجتماعی میپردازد و وضعیت تمامی زنان در نقاط مختلف را اداره میکند. تشکیلاتی هم برای نوجوانان داریم که «پیشاهنگان امام مهدی (عج)» نام دارد. این تشکیلات، از لحاظ تعداد اعضای دختر و پسر، بزرگترین تشکیلات پیشاهنگی در لبنان است. این نیز یک فعالیت فرهنگی، فکری، دینی، اجتماعی و البته تفریحی محسوب میشود.
ما مدارسی تحت عنوان مدارس امام مهدی (عج) داریم که از دورهی مهد کودک تا راهنمایی را شامل میشود و در مناطق مختلف از جمله البقاع، بیروت و مناطق جنوبی فعالیت میکند. چند سال پیش هم اقدام به تأسیس دانشگاه معارف کردیم. این دانشگاه، دانشکدههای متنوعی دارد. ما دارای رادیو نیز هستیم. رادیو «النور» از قویترین کانالهای رادیویی در لبنان است. شبکهی تلویزیونی «المنار» نیز متعلق به ما است و در این عرصه، فعالیتی فراتر از تلویزیون داریم. درخصوص فعالیتهای اجتماعی و خدمات نیز برخی نهادها در لبنان وجود دارند که متعلق به ایران هستند اما توسط برادران حزبالله اداره میشوند؛ مثلاً بنیاد شهید، کمیتهی امداد امام خمینی و … . این نهادها به خانوادههای شهدا، جانبازان و خانوادههای مستضعف، خدمات ارائه میدهند. ما از بسیاری از خانوادههای فقیر و محتاج و شمار زیادی از ایتام سرپرستی میکنیم.
از جمله امور مهم دیگر مثلاً در زمینهی پزشکی این است که ما دارای بیمارستانها و مراکز درمانی و کلینیکهای درمانی هستیم. ما همچنین دارای تشکیلات بزرگ دفاع مدنی هستیم که به بیماران اورژانسی امدادرسانی میکند. تمامی اینها زیر نظر حزبالله است و نه دولت لبنان. تمامی این تشکیلات به مردم در زمینههای بهداشتی، پزشکی، اجتماعی و مالی خدمات ارائه میدهند. ما نهاد بزرگی هم تحت عنوان مؤسسهی قرضالحسنهی امام کاظم (علیهالسلام) داریم که به بیتالمال مسلمانان معروف بوده اما مؤسسهی قرضالحسنهی امام کاظم (علیهالسلام) نام گرفته است. این نهاد شعبههایی در اغلب مناطق دارد و دهها هزار فقره قرضالحسنه به مردم پرداخت کرده و میکند. این مسئله نیز از جمله امور مهم و شناختهشده در لبنان است.
علاوه بر تمامی مراکز ارائهی خدمات که ذکر شد، حزبالله مراکز دیگری نیز همچون «جهاد سازندگی» دارد که بهطور اساسی در زمینهی کشاورزی به مردم کمک میکند. ما کمکهای فراوانی را در این زمینه ارائه میدهیم. موارد، زیاد است و من شاید برخی امور را فراموش کرده باشم.
از جمله امور مهم دیگر، حضور حزبالله در انتخابات شهرداریها است. امروز حزبالله در اکثر شهرداریها حضور دارد و بسیاری از رؤسای شهرداریها از میان برادران ما هستند. این شهرداریها نیز بهطور ویژه به مردم خدمترسانی میکنند. به همین دلیل، اگر امروز شما به شهرهای مختلف لبنان بروید، وضعیت را در آنجا در مقایسه با ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته کاملاً متفاوت میبینید.
یک زمینهی دیگر، مشارکت حزبالله در انتخابات پارلمانی و حضور نمایندگانمان در پارلمان است. طبیعتاً تعداد نمایندگان حزبالله در پارلمان لبنان در حد و اندازهی واقعی این گروه نیست؛ یعنی این تعداد با حجم واقعی حزبالله تناسب ندارد. علت هم آن است که ما تمایل داریم ائتلاف کرده و تعدادی از کرسیها را به همپیمانانمان واگذار کنیم تا آنها نیز حضوری قوی در پارلمان داشته باشند. نمایندگان ما در پارلمان به مردم مناطق خود خدمترسانی میکنند. ما دارای وزرایی در دولت هستیم و اینبار به وزارتخانههایی با ماهیت ارائهی خدمات همچون وزارت بهداشت دست یافتیم. وزیر بهداشت کنونی از جملهی فعالترین وزرای دولت است.
بنابراین حزبالله بهجز بُعد نظامی، حضور رسانهای، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز دارد. ما دارای نهادهایی هستیم که به فعالیتهای رسانهای و حتی ادبی مانند شعر، ادبیات، نقاشی، موسیقی و سرود میپردازند. اما آنچه معمولاً رسانهها روی آن متمرکز میشوند، بُعد نظامی است؛ زیرا مهمترین اقدامی که حزبالله از سال ۱۹۸۲ صورت داده، تحمیل شکست به اشغالگران اسرائیل و تحقق اولین پیروزی عربی آشکار بوده است. این اقدامِ بسیار بزرگ و عظیمی بود. به همین دلیل، غالباً بُعد نظامی حزبالله برجسته میشود. همچنین حزبالله برای جنگ با تکفیریها و مبارزه با پروژهی سیطرهی بیگانگان بر تمام منطقه، به سوریه رفت و بنابراین، بُعد نظامی آن بسیار گسترده و مهم بوده است. با این حال، فعالیتهای دیگر حزبالله نیز با قدرت ادامه دارد اما گاهی بهصورت مناسب در رسانهها به آن پرداخته نمیشود.
یکی از سخنرانیهای حضرتعالی را میشنیدم؛ دیدم در یک بخشهایی شما به برخی از مشکلات مردم لبنان مانند بحث برق اشاره کردید. ما گاهی که به لبنان میآییم، میبینیم مشکل برق خیلی جدی است و در حقیقت این دغدغه برای مردم لبنان وجود دارد. من شنیدم که یکی از موانع هم سعودی است. در ارتباط با این مشکل در لبنان که ظاهراً حل آن دغدغهی جدی حزبالله است هم بفرمایید.
ما این پروندهها را دنبال میکنیم. مشکل این پروندهها نهفقط عربستان سعودی که مشکل اصلی، آمریکا است؛ مثلاً چه کسی همکاریهای میان دولت لبنان و جمهوری اسلامی ایران را مختل میکند؟ تهدیدات آمریکا. برخی هم در دولت لبنان از آمریکاییها و تحریمهای آنها علیه لبنان میهراسند. در غیر این صورت، چند سال پیش هیئتهایی از ایران به لبنان آمدند و پیشنهادهایی برای کمک به حل این مشکل از طریق قرض و … ارائه دادند. اما برخی در لبنان از تحریمهای آمریکا میترسند. آمریکاییها مانع میشوند. آمریکاییها نهتنها مانع همکاری لبنان با ایران میشوند، بلکه از همکاری آن با روسیه و حتی چین نیز جلوگیری میکنند. الان مثلاً دولت لبنان میتواند سلاح بخرد و از امکانات نظامی و تسلیحات از سوی روسیه نیز برخوردار شود، اما این کار را نمیکند، زیرا آمریکا دولت لبنان را تهدید کرده و گفته است «اگر از روسیه سلاح بگیرید، تمامی کمکهای خود به ارتش لبنان را قطع میکنیم». کشور چین هم امکانات زیادی دارد و حاضر است با لبنان همکاری کند اما چرا درهای لبنان به روی چین باز نمیشود؟ علت اصلی، تهدید آمریکا به اعمال تحریم است. آمریکا اکنون تهدید به اشغال لبنان و ارسال نیروی نظامی به این کشور نمیکند، زیرا میداند که اگر وارد لبنان شود، نمیتواند این کشور را اشغال کرده و بر آن سیطره یابد؛ آمریکا میداند که در این صورت، تجربهی عراق اینبار در لبنان برایش تکرار میشود؛ کمااینکه در گذشته نیز در لبنان چنین تجربهای داشته است. اما اکنون آمریکا به تحریم متوسل میشود. زمانی که هر کشوری را تهدید به اعمال تحریم بر بانکها، تحریم ارزی و تحریم فعالیتهای تجاری میکند، طرف مقابل نیز میهراسد و عقب مینشیند.
در هر صورت، اعضای ما در دولت به همراه مسئولان، پروندههای مربوط به لبنان و مردم لبنان را تا جایی که در حد و توانشان باشد، پیگیری میکنند. تا امروز نیز آمریکاییها در حمایت از اسرائیل مانع از آن شدهاند که لبنانیها در جنوب لبنان به استخراج نفت و گاز بپردازند، زیرا اسرائیل تهدید کرده است. طبعاً در طرف مقابل، ما نیز تهدید میکنیم اما شرکتهایی که میآیند بهدنبال ضمانت هستند و آمریکا هر شرکتی را که بیاید و به استخراج نفت و گاز در آن منطقه مبادرت ورزد، مجازات میکند؛ البته اگر شرکتی جرئت آمدن داشته باشد. بنابراین مشکل اصلی، آمریکا است. البته عربستان نیز در این زمینه فشار وارد میکند تا همکاری جدی با دولت لبنان صورت نگیرد. الان مثلاً لبنان به همکاری و ارتباط با سوریه نیاز دارد، اما برخی مسئولان دولت لبنان که حساب ویژهای روی روابط با آمریکا و عربستان باز کردهاند، چنین اقدامی نمیکنند؛ این در حالی است که مصلحت لبنان اقتضا میکند این کار را صورت دهند.
یکی از مسائلی که طبیعتاً در تقابلهای نظامی با رژیم صهیونیستی خیلی ضروری و واجب است، اشراف اطلاعاتی بر دشمن صهیونیستی است. اینکه شما از این اطلاعات در زمینههای مختلف – هم در زمینهی دفاع از خودتان و هم در زمینهی طرحهای تهاجمی علیه دشمن – استفاده کنید. در حال حاضر حزبالله چقدر اشراف اطلاعاتی به دست آورده است؟
ما اشراف اطلاعاتی بسیار خوبی داریم که بیسابقه است. حزبالله از طریق بهکارگیری روشهای مختلف، اطلاعات لازم را به دست میآورد؛ مهم، اطلاعاتی است که ما برای هرگونه جنگ یا رویارویی آینده و یا برای مواجهه با هرگونه تهدید احتمالی از سوی اسرائیل، بدان احتیاج داریم. ما از اشراف اطلاعاتی بسیار خوبی برخوردار هستیم و تمامی رویدادها و حوادث مربوط به دشمن را پیگیری میکنیم. ما اطلاعات تحولات مربوط به دشمن را -چه آنها که با روشهای علنی به دست آمدند و چه آنها که با روشهای غیرعلنی حاصل شدهاند- دنبال میکنیم. اما مسئلهی مهم، بخش بررسی این اطلاعات است؛ یعنی مهم این است ما اطلاعاتی را که حتی با روشهای علنی به دست آوردهایم، ارزیابی کرده و دربارهی آنها تحقیق کنیم تا به نتیجه برسیم. این مهم است.
نقطهی قوت حزبالله این است که همواره ایدئولوژی، فرهنگ، سنتها، آداب و رسوم، نقاط ضعف و قوت و همچنین تحولات مربوط به اسرائیل را مورد بررسی قرار میدهد. این اقدام، حزبالله را همیشه در جریان آنچه در داخل این رژیم میگذرد قرار میدهد؛ بهگونهای که میدانیم آنها چگونه فکر میکنند، چه چیزی را دوست دارند و از چه چیزی خوششان نمیآید، تحت تأثیر چه چیزی قرار میگیرند و با چه مشکلاتی مواجه هستند. همچنین میدانیم که چه شکافها و اختلافات سیاسی، حزبی و دینی در داخل این رژیم وجود دارد و تفاوت شخصیتها در چیست. ما فرماندهان سیاسی و نظامی دشمن را نیز ارزیابی میکنیم و اطلاعات آن را در اختیار داریم. این اقدام، قدرت ما را بسیار بیشتر میکند و در مسئلهی چگونگی مواجهه و رویارویی با دشمن از طریق راهکارهای مختلف، به ما کمک میکند.
شما در ضمن سخنانتان در مناسبتهای مختلف، مسائلی را دربارهی حضرت آیتالله خامنهای بیان کردهاید. من میخواهم مقداری متمرکزتر این سؤال را از جنابعالی بپرسم که با توجه به ارتباطی که شما نزدیک به چهل سال با آیتالله خامنهای داشتید، مهمترین و بارزترین ویژگیهای شخصیتی ایشان را چه میدانید؟ بهخصوص اینکه شما با شخصیتهای مهمی قاعدتاً ارتباط داشتید، احیاناً در مقایسه با دیگر شخصیتها، چه چیزی ایشان را متمایز میسازد؟
اولاً من هرچه در پاسخ به این سؤال بگویم، شاید به این متهم شوم که این سخنان بهدلیل محبت و عشقی است که به ایشان دارم؛ شاید گفته شود که فلانی این مسائل را بهدلیل محبت و عشقش به السید القائد مطرح میکند. اما بر اساس واقعیت و به دور از جوانب عاطفی، باید بگویم که پس از این تجربهی طولانی دریافتم که السید القائد دارای ویژگیهای بسیار فوقالعادهای هستند. گاهی شما دربارهی شخصیتی سخن میگویید و اشاره میکنید که ویژگیهای خوبی دارد و در میان این ویژگیهای خوب، یک یا چند ویژگی معدودِ ممتاز و فوقالعاده وجود دارد. اما درخصوص السید القائد باید گفت که ایشان ویژگیهای فوقالعادهی بسیاری دارند؛ بهعنوان مثال، اخلاص شدید ایشان به خداوند متعال، به اسلام، به مسلمانان، به مستضعفان و مظلومان، اخلاصی فوقالعاده و عالی است. شاید این ویژگی یکی از دلایل مورد تأیید بودن ایشان از سوی خداوند است. این اخلاص، بسیار عجیب و شدید است. زمانی که از اخلاص سخن میگویم، مقصودم تنها اخلاص شخصیتی ایشان نیست؛ من شواهد بسیاری برای این مسئله دارم. این اخلاص در شخصیت ذاتی ایشان، در رهبری ایشان و در مرجعیت ایشان نهفته است و در یک حد و مرز خاصی متوقف نیست. ایشان همواره مصلحت اسلام، مسلمانان و عامهی مردم را بر هر مسئلهی دیگری مقدم میشمارند.
مثلاً از جمله ویژگیهای بارز و بزرگ السید القائد، زهد و پارسایی ایشان است. این، مسئلهی معروف و مشهودی است. الان سفارت آمریکا در بغداد تلاش میکند به شخصیت السید القائد تعرض کند، اما از حماقتش بر بُعدی از شخصیت ایشان متمرکز شده است که هیچکس حرفش را باور نمیکند. مثلاً گفتند که ثروت شخصی السید القائد به ۲۰۰ میلیارد دلار میرسد! حرفی که کسی باور نمیکند.
از ویژگیهای متمایز السید القائد، ویژگی اخلاقی ایشان و اخلاق شخصیتیشان است. هرگاه ما ایشان را میبینیم، تواضع شدید را در چهرهشان رؤیت میکنیم. تمامی لبنانیهایی که به ایران رفته و با السید القائد – چه بهصورت خصوصی یا غیرخصوصی – ملاقات کردند از شدت تواضع و فروتنی ایشان شگفتزده شدند. ما در اینجا یعنی لبنان، میبینیم که حتی رئیس یک شهرداری کوچک در یک منطقهی کوچک، مانند السید القائد در مقابل مردم و میهمانانش، متواضع نیست.
محبت، عاطفه و احساس دیگران اینگونه بود که آنها پیش از آنکه در مقابل یک امام، رهبر و حاکم باشند، در برابر یک پدر مهربان، رئوف و بامحبت قرار دارند. درخصوص تواضع و رفتار پدرگونهی ایشان، در طول این گفتگو به شما گفتم که هرگاه درخصوص مسائل خود، نظر و دیدگاهمان را به ایشان بیان میکردیم، ایشان میگفتند که پیشنهاد من این است و خودتان آن را بررسی کنید. این یکی از نشانههای رفتار متواضعانه، مهربانانه و پدرگونهی السید القائد است. این رفتار، پدرگونه است زیرا به ما میآموزد که چطور پخته شویم و تصمیمگیری کنیم، و مهربانانه است زیرا ایشان نمیخواهد که ما را در موضع حرج قرار داده و وادار به تصمیمگیری کنند.
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، آگاهی سیاسی و تاریخی گسترده است. السید القائد منطقهی ما یعنی منطقهی غرب آسیا که به آن خاورمیانه گفته میشود را بهخوبی میشناسند؛ ایشان بر مسائل سرزمین شام، فلسطین و لبنان بهطور خاص آگاهی دارند. درحالیکه این منطقه و تحولات آن بسیار پیچیده است و حتی بسیاری از سیاستمداران و متفکران منطقه هم در ارائهی تحلیل درخصوص اوضاع آن مرتکب اشتباه میشوند. این در حالی است که ما از ۴۰ سال گذشته تاکنون تمامی تحلیلهای السید القائد را کاملاً درست و منطقی یافتهایم. تمامی مواضع ایشان در قبال کشورهای منطقه و حتی کشورهایی که شاید اهالی آنها خود قادر به تحلیل مسائلشان نبودهاند، درست بوده است. این بسیار عجیب است.
از جمله مواردی که اعتقاد دارم جزو ویژگیهای متمایز ایشان محسوب میشود، اعتماد بالای ایشان به خداوند متعال است. ما در اینجا از شخصی که برای عبادت در مکانی گوشه گرفته یا شخصی که در زمینههای آموزشی و علمی فعالیت میکند و میگوید اعتمادم به خداوند زیاد است، سخن نمیگوییم. امتحان حقیقی آن است که مسئولیتی را بهاندازهی حجم مسئولیت حضرت السید القائد در ادارهی جمهوری اسلامی، رهبری امت، مقابله با آمریکا و طاغوتهای کرهی زمین و مستکبران جهان برعهده بگیری و از مستضعفان و مظلومان حمایت کنی، به سختترین کارزارهای نبرد بروی و بگویی من به خداوند اعتماد دارم و حقیقتاً هم اعتماد داشته باشی. فرق اینجاست؛ این، اعتماد واقعی به خداوند و برخورداری از قدرتِ ایجاد آن در دیگران است. مقصود من، تنها سخن گفتن از این اعتماد نیست، بلکه ایجاد آن در قلوب و عقول دیگرانی مانند حزبالله لبنان است. در سایهی این اعتماد است که پیشرفت، آگاهی، مجاهدت و پیروزی حاصل میشود. با این اعتماد است که ملت ایران و جوانان ایرانی در مقابل آمریکا و تمامی چالشها ایستادهاند. اگر خود السید القائد به این درجهی عظیم از اعتماد به خداوند نرسیده بودند، نمیتوانستند آن را به دیگران منتقل کنند.
از ناحیهی فکری، امروز شمار متفکرین مسلمان در جهان اسلام بسیار اندک است. میان یک فرد اندیشمند با یک فرد فرهیخته هم تفاوت وجود دارد. ما فرهیختگان مسلمان بسیاری داریم که کتابهای زیادی را به رشتهی تحریر درآورده و سخنرانیهای زیادی ایراد کردهاند، اما اندیشمند اسلامی یعنی شخصی مانند شهید مطهری و شهید سیدباقر صدر که جزو متفکرین جهان اسلام به شمار میآیند. امروز تعداد اندیشمندان مسلمان در جهان اسلام بسیار کم است. شکی نیست کسی که سخنرانیهای السید القائد را میشنود، کتابهای ایشان را میخواند و به بیانیهها و ارشاداتشان گوش فرا میدهد – بهویژه در ماه رمضان که با افشار مختلف دیدار میکنند – به این درک میرسد که ایشان یک امام اندیشمند مسلمان بزرگ است. شاید هیچ اندیشمند دیگری در جهان اسلام در حد و اندازهی ایشان نباشد؛ یعنی هیچ اندیشمند اسلامی در سطح السید القائد در جهان اسلام وجود ندارد.
درخصوص موضوع فقهی و علمی، طبیعتاً از شخصیت علمی و حوزوی السید القائد بهصورت مناسب رونمایی نشده است. من ادعا نمیکنم که از اهالی علم و دانش هستم اما بسیاری از برادران فاضل و مجتهد و اهل علم و دانش را میشناسم که پای دروس فقهی السید القائد نشستهاند و شهادتهای محکمی درخصوص سطح اجتهاد ایشان و قدرتشان در زمینهی فقهی و علمی دادهاند. زمانی که به مرجعیت ایشان شهادت داده میشود، این شهادت از طریق آزمودن، تحقیق و بررسی علمی و جدی صورت میپذیرد و نه بر اساس یک موضع عاطفی و اموری از این قبیل.
امروز نبرد همچنان ادامه دارد. امروز چه کسی این نبرد و الزامات آن از جمله علم، آگاهی، اندیشه و تشخیص حقیقی مسائل در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و امنیتی را هدایت میکند؟ چه کسی این نبرد را که لازمهی آن بصیرت بسیار بالا و شجاعت است، هدایت میکند؟ شاید انسان از بصیرت برخوردار باشد اما فاقد شجاعت و روحیهی فداکاری با روح و جان و خونش باشد. کدام رهبران هستند که از تمامی این ویژگیها برخوردار باشند؟ اینها ویژگیهای السید القائد به اختصار هستند و اگر انسان این ویژگیها را در ایشان بررسی کند، به بسیاری از آنها پی خواهد برد.
به ویژگی شجاعت اشاره کردید؛ از نظر شما شجاعانهترین تصمیمی که حضرت آیتالله خامنهای در مسائل منطقه گرفتند، چه بوده است؟
میدانید که پس از حوادث ۱۱ سپتامبر آمریکا، جرج بوش و جماعت نومحافظهکار آمریکا در اوج خشم و عصبانیت بودند. آنها خشم ملت آمریکا را دستاویزی قرار دادند تا بهوسیلهی آن، تمامی مرزهای قانونی و موازین بینالمللی را زیر پای بگذارند. در آن روز، جرج بوش گفت که جهان یا با ما است یا علیه ما. او نیروهای آمریکا را به کشورهای اطراف ایران اعزام کرد. ما از نیروهای آمریکاییِ اعزامی به برزیل سخن نمیگوییم، بلکه از نیروهایی حرف میزنیم که به افغانستان، عراق و کشورهای اطراف ایران و دریاهای پیرامون ایران اعزام شدند. او این کار را برای نشان دادن دشمنی آشکار و سرسختانهی خود انجام داد.
هرکس در مقابل او قرار میگرفت، آمریکا برای نابودیاش تلاش میکرد. بسیاری در منطقه دچار حالت ترس و وحشت شدید شدند، چراکه گمان میکردند آمریکا به منطقه میآید و بر آن مسلط میشود. من به یاد دارم در آن زمان، مقالاتی نوشته و در آنها گفته شد که منطقه به مدت ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال وارد عصر آمریکایی میشود و هیچکس نمیتواند در برابر آمریکا بایستد و آن را شکست دهد. چه کسی مقابل آمریکا ایستاد؟ السید القائد. این اقدام تنها نیاز به شناخت تاریخی و آگاهی سیاسی و تدین و اخلاص ندارد، بلکه مستلزم برخورداری از سطح بالایی از شجاعت است. ایشان در مقابل تنها ابرقدرتِ متکبر استکباری در جهان ایستادند؛ ابرقدرت خشمگینی که به هیچ قید و بندی پایبند نیست. ایشان در مقابل آن ایستادند اما نه بهحالت تسلیم که بهصورت تهاجمی؛ یعنی کسی که نبرد مواجهه با پروژهی آمریکایی در منطقه را طی سالهای گذشته رهبری کرد، السید القائد بود.
یادم میآید در صحبتی که قبلاً خدمت شما داشتیم، شما تصمیم حضور در سوریه را هم خیلی تصمیم شجاعانهای میدانستید.
طبیعتاً؛ شکی نیست که تمامی این تصمیمات، شجاعانه بوده است. اما شما سؤال کردید که کدام تصمیم، شجاعانهتر بود. شجاعانهترین تصمیم این بود که فردی بیاید و در مقابل طوفان سهمگین، سرسخت و دیوانهوار آمریکا بایستد و هرگونه زانو زدن و تسلیم شدن در برابر این طوفان را رد کند و در نهایت در مقابل آن پیروز شود.
در مورد کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» که حضرتعالی در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی هم به آن اشاره فرمودید، اگر از این کتاب که شما مطالعه کردید، نکتهی جالب یا نکات خاصی در ذهنتان است، بفرمایید.
اولاً زمانی که این کتاب پیش از چاپ نهایی به دستم رسید، آن را در همان شب خواندم. غروب بود که این کتاب به دستم رسید، همان شب هم با شوق و ذوق فراوان آن را مطالعه کردم. در ابتدا مقدمهای را که السید القائد به خط خودشان نگاشته بودند خواندم؛ مقدمهای که به زبان عربی و طبعاً خط فارسی بود. غافلگیر شدم. من میدانستم که السید القائد بهخوبی به زبان عربی مسلط هستند و بهخوبی به این زبان تکلم میکنند، اما متنی که خواندم از بالاترین سطح بلاغت برخوردار بود و بسیار بلیغ و رسا بود. من تصور نمیکنم که امروز هیچ فرد عربزبانی در جهان عرب بتواند متنی را با این سطح از زیبایی و بلاغت به زبان عربی بنویسد. این اولین مسئلهای بود که در ابتدای کتاب با آن مواجه شدم. همچنین آنچه در معرفی کتاب آمده بود و مربوط به زبان و بیان آن میشد بسیار قابل توجه بود، زیرا من از برادر دکتر آذرشب شنیده بودم که گفته بود «این متن -یعنی متن عربی- متن السید القائد است و من تنها اصلاحات سادهای را در آن ایجاد کردهام». متن این کتاب، متن بسیار بزرگ و مهمی در ادبیات و بلاغت زبان عربی محسوب میشود. بسیاری از ادبای عرب -و نه علما بلکه ادبا- نمیتوانند متنی با این بلاغت و زیبایی بنویسند.
ویژگی بعدی، بیان واضح و تفصیلی رویدادها است. السید القائد حوادث را با زیبایی تمام ذکر کردهاند بهگونهای که بسیاری از آنها برای جهان عرب جدید است، هرچند که شاید برای ایرانیها اینگونه نباشد، زیرا طبیعتاً نسخهی فارسی این کتاب موجود است. من برخی از کتابها را درخصوص خاطرات السید القائد و زندگانی ایشان خوانده بودم؛ مجموعهای از کتابهای بسیار. اما این اولین باری بود که کتابی را به زبان عربی و با متن خودِ السید القائد که در آن با تفصیل و جزئیات سخن گفته شده بود، خواندم. این بسیار مؤثر بود. در این کتاب میزان مظلومیت و درد و رنجها و غربتی که السید القائد و همچنین دیگر برادران متحمل شدند، برای مردم آشکار میشود. اگرچه در هر حال، ایشان دربارهی خاطرات شخصی خود سخن میگفتند و نه دربارهی دیگران که ما سؤال کنیم پس دیگران چه؟ واضح است که ملت ایران، علما و مسئولان و حتی کسانی که پس از مدتی عهدهدار مسئولیت شدند، دردهای زیادی را تحمل کردند و فداکاریهای زیادی را از خود نشان دادند تا انقلاب اسلامی به پیروزی برسد.
در دیدارهایی که شما با حضرت آقا دارید، زبان این دیدارها چیست؟
من به زبان عربی سخن میگویم و ایشان به زبان فارسی. اما گاهی در ابتدای دیدارها، ایشان به زبان عربی برخی سؤالات را میپرسند؛ مثلاً در پرسش از حال و احوالمان و پرسش از احوال خانواده و برادران، به زبان عربی صحبت میکنند. در حقیقت این مسئله یک توافق بود که تقریباً در ابتدای دوران رهبری ایشان صورت گرفت. من فارسی را متوجه میشدم اما برخی برادرانم در شورا، هر کدام به نسبتی، فارسی را تا حدودی متوجه میشدند و به همین دلیل، در جلسات با السید القائد، با خود مترجم میآوردند. در جلسهای که السید القائد و لبنانیها و برخی از برادران ایرانی حضور داشتند، السید القائد فرمودند: «از این پس مترجم نمیآوریم. ایرانیها باید زبان عربی را یاد بگیرند و متوجه بشوند که شما چه میگویید و لبنانیها نیز باید زبان فارسی را یاد بگیرند تا به مترجم احتیاج پیدا نکنند». از آن زمان به بعد، در هیچ یک از دیدارهای ما با السید القائد مترجم وجود نداشت.
طبیعتاً شما خاطرات بسیار زیادی از ملاقاتهایتان با حضرت آقا دارید. این خاطرات در عرصههای سیاسی و بحثهای نظامی و … است که در مورد آنها توضیحاتی هم دادید. حالا در انتهای این گفتگو اگر بخواهیم جنابعالی از میان دهها و صدها خاطره، یکی را که برای شما خیلی شیرین و جالب است، بیان بفرمایید کدام خاطره است؟
همهاش خاطرات خوبی بود. انتخاب سخت است. میدانید که ما در دههی ۹۰ – در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ – بهدلیل سختیها، چالشها و خطرات بسیار، مراحل سختی را سپری میکردیم و خسته شده بودیم. شرایط ما، هم از لحاظ داخلی در لبنان و هم از لحاظ خارجی و امور مربوط به اسرائیل و اطراف، بسیار سخت بود. طبیعتاً آن موقع من جوان بودم، محاسنم کاملاً سیاه بود و باری که بر دوش داشتم، فراتر از طاقتم بود. یک بار که به ایران سفر کردم، در نزد السید القائد خطاب به ایشان گفتم «ای سید ما! چه کنم؟» السید القائد در آن زمان به من گفتند: «تو هنوز جوان هستی و تمام محاسنت سیاه است. من از خستگی چه بگویم که تمامی محاسنم سفید شده است؟» ایشان گفتند: «طبیعی است که انسان در مسیرش با چالشها، سختیها و مخاطراتی، گاهی از سوی دشمنان و گاهی از سوی دوستان خود مواجه شود. غالباً هم اذیتهای دوستان، آزاردهندهتر از اذیتهای دشمنان است و درد بیشتری را به انسان تحمیل میکند. در نهایت هم محدودیتهایی در بسیاری از امور وجود دارد. انسان گاهی از لحاظ روحی خسته میشود و به کسی احتیاج پیدا میکند که او را راهنمایی کرده و مسیر را به او نشان دهد. گاهی انسان به کسی احتیاج پیدا میکند که دستش را بگیرد؛ گاهی به کسی احتیاج پیدا میکند که او را آرام کند و از لحاظ روحی و معنوی به او آرامش و اطمینان ببخشد؛ گاهی هم به کسی نیاز پیدا میکند که قدرتش را افزایش داده و عزمش را راسخ سازد. در همهی این اموری که بدان احتیاج داریم، ما خداوند متعال را داریم و به دیگران نیازی نداریم. ما خداوند متعال را داریم. خداوند متعال از روی لطف و مهربانیش، به ما این اجازه را داده تا او را صدا بزنیم و در هر زمان و مکانی با او سخن بگوییم».
اینها جملگی صحبتهای السید القائد بود که به دور از هرگونه تشریفاتی مطرح شد. ایشان در ادامه گفتند: «به همین دلیل، هرگاه احساس خستگی کردی و یا احساس سختی داشتی، توصیه میکنم که این راه را امتحان کنی. وارد یک اتاق شو و برای مدتی حتی پنج یا ده دقیقه یا ربع ساعت با خود خلوت کن و با خداوند متعال سخن بگو. ما اعتقاد داریم که خداوند حضور دارد، میشنود، میبیند و میداند و او قادر و غنی و حکیم است. یعنی همهی آنچه را که ما بدان احتیاج داریم، خداوند داراست. پس با او سخن بگو و در این میان، نیازی به خواندن ادعیهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمهی معصومین علیهمالسلام و … نیست. با زبان خودت، به زبان عامیانهی مردم، آنچه را که در ذهن و قلبت میگذرد بگو و خداوند میشنود و میبیند و او جواد و کریم و بخشنده و اهل عطف و کرم و مغفرت و هدایت و علم است. اگر این کار را انجام دهی، خداوند تعالی به تو آرامش و اطمینان و قدرت میدهد، دستت را میگیرد و هدایتت میکند. من این مسئله را از روی تجربه میگویم. امتحان کن و نتیجهاش را ببین».
سپس من به ایشان گفتم که انشاءالله این کار را انجام خواهم داد ای سید ما. از آن زمان، من این کار را گاهی انجام دادم و برکات این توصیه و هدایت رهبری را مشاهده کردم. سختیها هرچقدر هم که باشند، اگر به این راه و روش متوسل شویم، درهای برکات بزرگ و مهم الهی به روی ما باز میشوند. مهمترین اقدامی که ما در جریان جنگ ۳۳روزه انجام میدادیم، همین کار بود. چه من و چه برادرانم، در گوشهای خلوت میکردیم و به خداوند متعال متوسل میشدیم و از او طلب هدایت، نصرت، تثبیت اراده، قدرت، شجاعت و … میکردیم. خداوند متعال خیلی کریم است.
واقعاً نمیدانیم با چه زبانی از شما تشکر کنیم. خیلی متشکریم و انشاءالله که این گفتگو برای مردم ایران و برای امت اسلامی مایهی خیر و برکت باشد. برای سلامت وجود جنابعالی که مایهی افتخار مسلمانان هستید، دعا میکنیم.